معنی ندار

لغت نامه دهخدا

ندار

ندار. [ن َ] (نف مرکب) ندارنده. که ندارد. مقابل دارنده. رجوع به دارنده شود. || نادار. ندارنده. نادارنده. فقیر. تهیدست. بی بضاعت. ارزانی. بی نوا. مقابل دارنده و دارا.
- با همدیگر ندار بودن، در تداول، رایگان بودن. شریک بودن در منافع. صمیمی بودن. صفا داشتن. رفاقت داشتن. یکی بودن.
- || در اصطلاح قمار، ندار بودن دو قمارباز در حلقه ٔ بازی آن است که روی دست همدیگر «توپ » نزنند و با یکدیگر برد و باختی نداشته باشند، از هم نبرند و به هم نبازند.
- امثال:
از نداربگیر بده به دارا، نظیر: از نخورده بگیر بده به خورده.

فرهنگ معین

ندار

فقیر، تهی دست، صمیمی، یگانه. [خوانش: (نَ) (ص.) (عا.)]

حل جدول

ندار

بی چیز، فقیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

ندار

بیچاره، بی‌چیز، بی‌نوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، مفلس، بی‌آلایش، صادق، صاف، یکرنگ،
(متضاد) دارا

فارسی به انگلیسی

ندار

Beggarly, Familiar, Indigent, Necessitous

گویش مازندرانی

ندار

کم سرمایه – فقیر

فرهنگ فارسی هوشیار

ندار

فقیر، بی بضاعت، بینوا، تهیدست

معادل ابجد

ندار

255

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری