معنی نرس

لغت نامه دهخدا

نرس

نرس. [ن َ] (اِخ) دهی است در عراق عرب که در آنجا پارچه می سازند. (ناظم الاطباء). ثیاب نرسیه منسوب به وی است. (منتهی الارب).

نرس. [ن َ] (اِخ) نهری است که آن را نرسی بن بهرام ایجاد کرده در نواحی کوفه، مأخذش فرات است و در ساحلش چندین قریه یافت شود.

نرس. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان دوهزار شهرستان تنکابن، در 41هزارگزی جنوب غربی تنکابن و 50هزارگزی اشتوج، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 210 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش گندم و جو دیمی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

فرهنگ معین

نرس

(نِ) [انگ.] (اِ.) فردی که در زمینه اصول علمی و مهارت های حرفه ای مراقبت و درمان بیماران تحصیل کرده و در آن تبحر داشته باشد، پرستار. (فره).

فرهنگ عمید

نرس

پرستار،
پرستار بچه،

حل جدول

نرس

پرستار

گویش مازندرانی

نرس

از توابع دهستان دو هزار تنکابن

فرهنگ فارسی هوشیار

نرس

پرستار بیمار

معادل ابجد

نرس

310

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری