معنی نرسی

لغت نامه دهخدا

نرسی

نرسی. [ن َ] (ص) واصل به حق. (برهان قاطع) (آنندراج). این معنی مجعول و ظاهراً برساخته ٔفرقه ٔ آذرکیوان است. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).

نرسی. [ن َ] (اِخ) در اوستا: نَئی ریوسَن (گ َ) هه، پارسی میانه: نرساه، فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی، و او پیک اهورمزداست. در پهلوی: «نئی ریوسنگ ». همین کلمه است که در فارسی تبدیل به نرسی شده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || نام پسر گودرز است و او از اشکانیان بود. (برهان قاطع). نرسی پسر شاهپور اول در زمان وهرام [بهرام سوم] طغیان کردو غالب شد. (کریستنسن از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || نرسی پادشاه ساسانی بود که در روایات ملی ما به عهد اشکانی منتقل شده. (ایران باستان از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). فردوسی آرد:
دگر بود گودرز از اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بد نامداری سترگ.
و محمدبن جریر طبری (تاریخ الامم و الملوک جزء 2 ص 11) از او به نام نرسی الاشغانی یاد کرده وی را هفتمین شاهان اشکانی دانسته و مدت سلطنتش را 40 سال نوشته و مسعودی (در مروج الذهب ج 2) نرسی بن بیزن [بیژن] را ششمین شاهان اشکانی دانسته با ذکر چهل سال سلطنت، ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (ص 113) نیز ششمین شاه اشکانی را نرسی بن بهرام نوشته و مرحوم پیرنیا در ایران باستان (ص 2542) پس از نقل روایات مورخان اسلامی و غیره و نقل اشعار فردوسی آرد: «به هرحال از 9 نفری که فردوسی ذکر کرده، فقط پنج نفرشان با تاریخ واقعی اشکانیان مطابقت دارند: اشک، گودرز، آرش [ارشک]، اردوان، اردوان بزرگ. باقی یا پادشاه نبوده اند [بیژن] یا از دوره ٔ ساسانی به این دوره انتقال یافته اند: شاپور، هرمز، نرسی ». رجوع به ایران باستان صص 2540-2581 شود.
ابن البلخی آرد: «نرسی بن بهرام بن بهرام بن هرمز، هفتمین ساسانیان و برادر بهرام سومین است، و چون بهرام سوم کناره شد و فرزندی نداشت پادشاهی به برادرش نرسی رسید و در فرزندان او بماند، تا آخر عمر ایشان او سیرتی نیکو و خوب داشت و در روزگار او مردم در امن و راحت بودند و ازوی اثری معروف نماند و مدت ملک او هفت سال و نیم بود و مقام به جندیسابور داشت در پادشاهی ». (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 21 و 66). بهرام دوم در سال 293 م. درگذشت و پسرش بهرام جانشین او شد ولی چهار ماه بیشتر پادشاهی نکرد زیرا به دست یکی از پسران شاپور اول به نام نرسی از سلطنت خلع گردید. نرسی به ارمنستان حمله کرد و پادشاه این کشور را که تیرداد نام داشت از ارمنستان بیرون راند و بدین جهت باز بین ایران و روم نایره ٔ جنگ برافروخته شد. در این جنگ فرماندهی قوای روم به عهده ٔ گالریوس والریوس ماکسیمیانوس امپراطور روم که مرد سفاک و مقتدری بود واگذار گردیده بود. نرسی از رومیان شکست سختی خورد و زنش نیز اسیر شد. این پادشاه مجبور گردید در سال 298 م. با رومیان صلح نماید و به موجب آن قسمتی از ارمنستان صغیر را به آنان واگذار کرده از کلیه ٔ ادعاهای خود در مورد بقیه ٔ خاک این کشور صرف نظر کند. این صلح 40 سال بین دو کشور دوام یافت. (از مقاله ٔ تقی زاده در کتاب ایرانشهر چ یونسکو تهران ج 1 صص 350-351). پس از وفات وهرام دوم در سنه ٔ 293 م. پسرش وهرام سوم به تخت نشست اما سلطنتش بیش از چهار ماه دوام نیافت، نرسه پسر شاهپور اول که عم پدر این پادشاه جوان بود طغیان کرد و غالب شد. نرسی کیفیت تاجگذاری و سلطنت خداداده ٔ خود را بر تخته سنگ نقش رستم حجاری کرده است. در جنگی که بین نرسی و رومیان اتفاق افتاد نرسی را بخت یاری نکرد و گالریوس فرمانده رومی او را مغلوب ساخت. (از ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن صص 257-259).


بخت نرسی

بخت نرسی. [ب ُ ت ِ ن ِ] (اِخ) ابن البلخی در فارسنامه گوید اصل نام بخت النصر است. اما مصحف آن است. رجوع به تاریخ سیستان ص 34 و تاریخ گزیده ص 95 و رجوع به بختنصر شود.


پای بزمین نرسی...

پای بزمین نرسیدن. [ب ِ زَ ن َ رَ / رِ دَ] (مص مرکب) کنایه از خوشحالی مفرط و انتعاش طبیعت باشد. (برهان). و رجوع به پای شود.

حل جدول

نرسی

پسر شاپور و نوه اردشیربابکان

نوه اردشیربابکان

نوه اردشیر بابکان

از پادشاهان ساسانی

پسر شاپور و نوه اردشیر بابکان


خسرو پرویز، نرسی

از پادشاهان ساسانی


خسرو پرویز ، نرسی

از پادشاهان ساسانی


نوه اردشیربابکان

نرسی


از پادشاهان سلسله ساسانی

نرسی

گویش مازندرانی

نرسی

کال – نرسیده – نارس

نام های ایرانی

نرسی

پسرانه، فرشته وحی در اوستا، نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی

معادل ابجد

نرسی

320

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری