معنی نزد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(نَ) (حراض.) نزدیک، پیش.
فرهنگ عمید
پیش، پیش کسی،
در کنار یا برابر کسی،
در نظرِ،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
برابر، پیش، پیش، جلو، حضور، درحضور، روبرو، زی، عند، مقابل، نزدیک
فارسی به انگلیسی
By, Side, With
فارسی به ترکی
yan
فارسی به عربی
آلی، حول
فرهنگ فارسی هوشیار
کنار، بر، بحضور، در نزدیکی، بخدمت، پهلو
فارسی به آلمانی
An, Auf, Bei, Bei, Cirka, Etwa, Gegen, Herum, Nach, Über, Um, Umher, Ungefähr, Zu
معادل ابجد
61