معنی نزدیک کردن
لغت نامه دهخدا
نزدیک کردن. [ن َ ک َ دَ] (مص مرکب) تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن:
گوش را نزدیک کن کآن دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست.
مولوی.
|| تقرب دادن: باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
حل جدول
ادنا
فارسی به انگلیسی
Approach
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) قریب کردن بجوارکسی یاچیزی بودن. ، مقرب گردانیدن.
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
365