معنی نزولات

لغت نامه دهخدا

نزولات

نزولات. [ن ُ] (ع اِ) آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد. (یادداشت مؤلف).


قفرالیهود

قفرالیهود. [ق َ رُل ْ ی َ] (ع اِ مرکب) دو قسم است، یکی در ساحل دریایی یافت می شود که مسمی به بحیرهالیهود است و موضعی که در قدیم کفرا میگفته اند و آن جسمی است بنفش مایل به سرخی و در او حجریت غالب است و از دریا به ساحل می آید و قسمی از زمین کنار دریا که حفر کنند به هم میرسد و مؤلف تذکره مخصوص به بحیره ٔ طبرستان و ساحل آن دانسته است و آنچه از جبال حاصل میشود از اقسام مومیایی و عرق الجبال نامند و از قفرالیهود الطف است، و از مطلق قفر مراد اوست و بهترین قفرالیهود سیاه براق زودشکن است که بی خاک و سنگ باشد و در رایحه شبیه به نفت و این قسم از اجزای تریاق کبیر است نه سایر اقسام، در سیُم گرم و خشک و در افعال قایم مقام زفت و قیر و قطران و نزد بعضی در منافع نائب مناب عنبر و اکثر خواص او از مجربات است و شرب او جهت شکستگی اعضاء و ضربه... و رفع اسهال رطوبی و اقسام کرم معده و ریاح غلیظه ٔ شکم و قراقر و تقویت هاضمه و اعصاب و قرحه ٔ ریه و اخراج چرک از سینه و رَبْو و ورم لوزتین و خناق بلغمی و سوداوی و صلابت رحم و ضعف جگر و گرده و تقطیر بول و بواسیر و باجند و شراب جهت رفع احتباس حیض مأیوس العلاج و با سرکه جهت خون منجمد در معده و تحلیل آن و ضماد او جهت تقویت اعضا و با موم وآرد جو و نطرون جهت نقرس و مفاصل و اورام صلبه و باادویه مناسب جهت التیام زخمها و نرم کردن اورام آن و رفع کرم آن و منع ورم جراحات و الصاق موی زیاد پلک چشم و صاف کردن بشره و نضج خنازیر و رفع برص ناخن وقوبا مفید و بخور او جهت گریزانیدن هوام و مار و پشه و خروج رحم و اختناق آن و نزولات نافع و محرک صرع مصروعین است. و حقنه ٔ او با ماءالشعیر جهت قرحه ٔ امعاو سنون او جهت درد دندان کرم زده و رفع رایحه ٔ کریهه ٔ دهان و اکتحال او جهت بیاض و مالیدن او بر درخت انگور مانع کرم زدن آن و مضر محرورین و مصلحش سرکه و آب میوه های سرد و بدلش زِفت و قیر و قدر شربتش تا یک درهم است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). کفرالیهود. مومیایی کوهی. مومیایی پالوده. ابوطامون. اِسقلطس. اِستطلس.


بابونج

بابونج. [ن َ] (اِ) معرب بابونه ٔ فارسی است. قرّاص. قحوان. اقحوان. (منتهی الارب). بابونک. بابونق. (دزی ج 1 ص 47). نورالاقحوان. (بحر الجواهر). اربیان. کافوری. رَبل. مقارجه. رجل الدّجاجه. حبق البقر. (منتهی الارب). تفاح الارض. خامامیلن.گلش سفید و زرد میباشد. (نزههالقلوب). سبزه ایست که کافوری نیز گویند، بتازی اقحوان خوانند. شکوفه (این معنی در سایر فرهنگ ها ضبط نشده است). (شرفنامه ٔ منیری، ذیل بابونه). رجوع به دزی ج 1 ص 47 و رجوع به بابونه شود. گیاهی است معروف که آنرا اقحوان گویند و بابونج معرب آنست. بوئیدن آن خواب آورد. اگر آب آنرا بگیرند و بر دو خصیه و ذکر بمالند قوت تمامی در مجامعت دهد و اگر در خانه بگسترند جمیع گزندگان بگریزند، و آنرا بعربی تفاح الارض خوانند. (برهان، ذیل کلمه ٔ بابونه).گیاهی است معروف که آنرا بعربی اقحوان خوانند، بوئیدن آن خواب آورد، اگر آب آنرا بگیرند و بر دو خصیه و ذکر بمالند قوت تمامی در مجامعت دهد و اگر در خانه بگسترند جمیع گزندگان بگریزند، و بابونه ٔ گاو با کاف فارسی به الف کشیده به واو زده گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد می باشد و بعربی حبق البقر و احداق المرض خوانند. (آنندراج، ذیل کلمه ٔ بابونه). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و شعوری ج 1 ص 189 شود. بوزن وارونه گیاهی است معروف و بابونج معرب آنست و آنرا بعربی اقحوان خوانند. بابونه ٔ گاوی گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد. (انجمن آرای ناصری، ذیل بابونه).
بابونج که بابونق و بابونک نیز گفته می شود و بیونانی اوتیتمن خوانند و نزد ما معروف به «البیون » است گیاهی است که به روی دیوارها و منازل روید و گل آن بیشتر زرد و گاهی ارغوانی و سفید است و زودتر از تمام گیاهان خشک شود و بهتر است که در ماه آذار چیده شود. گرم و خشک و محلل و تلطیف کننده است و در گشودن بینی و برطرف ساختن سردرد و اقسام تب ها و تب لرز و چشم درد خوردن و مالیدن و بخور دادن مخصوصاً با سرکه مفید است. و مقوی باه و کبد میباشد و سنگ ریزه ها را مطلقاً می شکند و مدر فضولات و پاک کننده ٔ کثافات سینه است و بثورات را از بین برد و جوشیده ٔ آن رنج و خستگی ها و صلابات و نزولات و درد رحم و مقعد را زایل کند و دود آن سموم را سودمندبود و هوام را براند، روغن آن برای کری و جراحات و درد کمر و عرق النسا و درد مفاصل و نقرس و جرب مفید است و در معالجه ٔ اشخاص محروری بهتر آنست که جو بآن اضافه کنند و با روغن زیتون کهنه اشخاص سردمزاج را تقویت میکند و بهترین راه نگهداری آن این است که بصورت قرص درآورند، و برای گلو مضر است و مصلح آن عسل است و شربت را سه مثقال و بدل آن قیصوم و مرنجاسب میباشد. (تذکره ٔ داود انطاکی ص 71). بفارسی بابونه گویند.در جمیع اجزاء مثل اقحوان است مگر در گل که کوچک تر از اقحوان است. در دوم گرم و در آخر اول خشک و لطیف و محلل بی جذب و مفتح و مدر بول و حیض و عرق و شیر و مقوی دماغ و اعصاب و باه و با تریاقیه و جهت تب بلغمی و سوداوی و مرکبه و تنقیه ٔ سینه و درد سر و نزلات وامراض دماغی و تحلیل بقایای رمد و ریاح گوش و درد جگر و احشا و مقعد و رحم و احتباس حیض و عسر بول و عسر ولادت و اخراج سنگ مثانه و تسکین دردها و ورم جگر وربو و یرقان و اعیا و عفونت سودا و بلغم و قولنج ایلاوس شرباً و ضماداً نافع و طلای او ملین اورام صلبه ونشستن در طبیخ او و به دستور نطول آن در اکثر علل مفید و مضر حلق و مصلح او عسل و شربت و انار و خائیدن او جهت قلاع و ذرورا و جهت غرب منفجر بغایت نافع و قدر شربتش تا سه مثقال و بدلش قیصوم و برنجاسف و اقحوان و بیخ او گرم و خشکتر و در افعال قوی تر از گل او و یک مثقال او با شراب العسل بسیار محرک باه است و روغن بابونه که بدستور روغن گلسرخ ترتیب دهند گرم و محلل اورام بارده و مخفف و طلاء او جهت رفع لرزتب بلغمی و سوداوی و ادرار عروق و رفع اعیا و تسدید مسام که از سرما باشد و تمدد و تحلیل ریاح اعضا و گرانی سامعه و درد کمر و مفاصل و نقرس نافع است و گویند بخور بابونج باعث گریزانیدن هوام میشود. بپارسی بابونه گویند. گرم و خشکست در اول، محلل بلاجذب و مفتح بود و تلطف ماده کند و ورم صلب را نرم گرداند و تب بلغمی و سوداوی را سودمند آید و سنگ گرده و مثانه بریزاند و حیض و بول براند و بچه بیندازد و اعصاب و دماغ را قوت دهد و چون به آب سرکه جوشانیده در آخر رمد چشم را به بخار آن دارند از اخلاط ردیه پاک سازد و مضر است به حلق و مصلحش عسل است و شربتی ازو پنج مثقال تا سه مثقال. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). به پارسی بابونه گویند و بهترین آن بود که گل وی زرد بود و بزرگ و طبیعت وی گرم و خشک است در اول و منفعت وی آنست که مفتح و ملطف بود و محللی بی جذب بود و ورمهای صلب نرم گرداند و جهت صرع سرد نافع بود و همه ٔ تبها را خاصه که از عفونت سودا و بلغم بود و ورمهاء احشاء و اگر بجوشانند و در آب آن بنشینند سنگ گرده بریزاند و حیض و بول براند و بچه بیندازد و اگر بیاشامند بول و حیض براند و بچه در وقت بیرون آمدن سهل بیرون آید و بدن را پاک گرداند تنقیه ٔ تام و اگر بر جرب تر ضماد کنند ببرد و قوه ٔ اعصاب و دماغ بدهد و بر ورم جگر ضماد کردن نافع بود و بخار وی در آخر نزلها بغایت سود دهد و اگر بآب و سرکه بزند و در آخر رمد سر بر بخار آن دارند چشم را پاک گرداند و درد زایل کند اگر ادمان کند اگر چشم بآب بابونه تنها بشویند درد ساکن کند اما اسحاق بن حنین گوید: مضر است بحلق و مصلح آن عسل است و بدل آن در تقویت دماغ و زایل کردن صداع سرد برنجاسف است. ناظم الاطبا آرد: گیاه معطری که گل آنرا در طب استعمال میکنند و برگ تازه ٔ آن یکی از سبزیهای قرمه سبزی میباشد و نیز در آشها و پلاوها این برگ را داخل مینمایند ویک قسم از آن بابونه ٔ گاوچشم باشد بتازی اقحوان گویند. (ناظم الاطباء، ذیل بابونه). نباتی است پربرگ، گلش سفید است و گل وحشی آن کم پر است. نباتی است طبی و در زمینهای شن زار ایران میروید. (فرهنگ روستائی ص 229 ذیل کلمه ٔ بابونه، از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین، ذیل بابونه گاو).

حل جدول

نزولات

آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد


از نزولات

باران، تگرگ


از نزولات آسمانی

باران


از نزولات جوی

باران، برف


بارش زمستانی، پنبه آسمانی، از نزولات جوی، ثلج

برف


باران ، برف

از نزولات جوی


باران، برف

از نزولات جوی


برف و باران

از نزولات جوی.


برف

بارش زمستانی، پنبه آسمانی، از نزولات جوی

بارش زمستانی، پنبه آسمانی، از نزولات جوی، ثلج

انگلیسی به فارسی

precipitation

نزولات جوی

نزولات آسمانی

معادل ابجد

نزولات

494

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری