معنی نسع

لغت نامه دهخدا

نسع

نسع. [ن َ] (ع مص) دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گردیدن آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). سست شدن دندان و به یک سو شدن لثه از روی دندانها. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نسوع. (اقرب الموارد). بیرون افتادن و برآمدن ثنیه از گوشت بن دندان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد): نَسَعَت ْ ثنیتاه، بیرون افتاد و برآمددندانهای ثنایای او. (ناظم الاطباء). || رفتن. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد). رفتن در زمین. (آنندراج). نسوع. (المنجد). گویند: نَسَعَ فی الارض، رفت در زمین و نسعت الارض نسعاً و نسوعاً. (منتهی الارب). || خمیدن پشت یا دندان یا شکم کسی و مایل گردیدن آن.و رجوع به نَسْغ شود. (از منتهی الارب) (آنندراج).

نسع. [ن ِ] (ع اِ) نوار و تنگ ستور که از دوال پهن بافند بر شکل شراک کفش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نوار ادیمین و دوال تافته. (از مهذب الاسماء). نوار. (دهار). دوال یا ریسمان پهن طویلی که بدان بارها را [بر پشت ستور] بندند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). نسعه، پاره ای ازآن. (منتهی الارب) (از المنجد). ج، اَنساع، نُسوع، نِسَع، نُسْع. || مفصل میان کف و ساعد. (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). بند میان کف و رش دست. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نام باد شمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اسم عَلَم است برای باد شمال. (از معجم متن اللغه).

نسع. [ن ِ س َ] (ع اِ) ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.

نسع. [ن ُ] (ع اِ) ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.

حل جدول

نسع

مفصل میان کف و ساعد

معادل ابجد

نسع

180

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری