معنی نسوان
لغت نامه دهخدا
نسوان. [ن ِس ْ] (ع اِ) زنان. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99). نسوه. نساء. نسون. نسنین. (اقرب الموارد) (المنجد). ج ِ مراءه است از غیر لفظآن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نسوان. [ن َ س َ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه، دو رگ نسا. (ناظم الاطباء). رجوع به نسا شود.
فرهنگ معین
(نِ) [ع.] (اِ.) زنان.
فرهنگ عمید
زنان،
حل جدول
زنان
فرهنگ واژههای فارسی سره
زنان
مترادف و متضاد زبان فارسی
بانوان، زنان، همسران،
(متضاد) رجال
فارسی به انگلیسی
Woman, Womanhood, Womankind
فارسی به عربی
انثی
فرهنگ فارسی هوشیار
زنان
فارسی به آلمانی
Frau (f), Weib (n), Weibchen (n), Weiblich
معادل ابجد
167