معنی نشاندن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
غرس کردن درخت، خاموش کردن آتش. [خوانش: (نِ دَ) (مص م.)]
فرهنگ عمید
کسی را به نشستن واداشتن، وادار به نشستن کردن،
جا دادن،
خاموش کردن آتش،
حل جدول
اجلاس
مترادف و متضاد زبان فارسی
قراردادن، مقیم کردن، نهادن، غرس کردن، کاشتن، افراشتن، خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن، نشانیدن،
(متضاد) کندن
فارسی به انگلیسی
Bed, Chair, Implant, Perch, Seat, Set, Sit
فارسی به عربی
اثر، دفع، مجموعه، مقعد، هاجر
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) به نشستن وا داشتن: چه شادی ازین به که در بزم عشرت نشینی و ساقی برابر نشانی ک (وحشی بافقی)، جلوس دادن (بر تخت سلطنت) :. . . بر کیارق برادر سنجر را بخراسان بپادشاهی نشاند، جا دادن مقیم ساختن: به مرو شاهجان بر هر دروازه صد نفر حامی نشانده بودند، بخانه آوردن زنی روسپی و بدکاره و باز داشتن او از عمل خویش و خرجی دادن بدو و وی را در انحصار خود داشتن بی آنکه عقد ازدواج دایم یا منقطعی صورت گیرد، کاشتن غرس کردن:. . . و نهال خرما را که از جایی بر آرند و بجای دیگر بنشانند، برپا داشتن نصب کردن افراشتن، نهاندن، خاموش کردن (آتش)، دفع کردن آرام کردن (درد الم) : و دردهای چشم و گوش بنشاند (لبن شیر)
فارسی به آلمانی
Ansetzen, Einpassen, Einstellen, Einwandern, Platz (m), Satz (m), Set (n), Setze (f), Setzen, Sitz (m), Sitzplatz (m), Zuwandern
معادل ابجد
455