معنی نشر

لغت نامه دهخدا

نشر

نشر. [ن َ] (اِخ) (یوم الَ...) روز قیامت. (از المنجد).

نشر. [ن ُ ش ُ] (ع اِ) ج ِ نشور. رجوع به نشور شود. || (مص) بیرون آمدن مذی مردم. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خروج آب ذوق از انسان هنگام عشقبازی.

نشر. [ن َ ش َ] (اِخ) دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان، در 40 هزارگزی جنوب شرقی همدان، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 773 تن سکنه دارد آبش از چشمه و قنات، محصولش حبوبات و لبنیات و محصولات صیفی و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

نشر. [ن َ ش َ] (ع ص، اِ) پراگنده و پراگندگان. واحد و جمعیکسان آمده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب).گروه پراگنده که سرور ندارند. (منتهی الارب). گروه پراکنده که سرور و رئیسی ندارند تا آنها را جمع کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). نَشر. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد). || منتشر. (اقرب الموارد) (المنجد). || (مص) پراکنده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || گر رسیده شدن شتران. (از منتهی الارب). منتشر شدن جرب در مواشی. (از المنجد) (اقرب الموارد). گرفتار جرب شدن شتران. (ناظم الاطباء). || پراکنده گردیدن گوسپندان به شب جهت چرا. (از منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

نشر. [ن َ] (ع اِ) پراکندگی. گستردگی. انتشار. (ناظم الاطباء) || مجازاً، زندگی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). || بوی خوش. (غیاث اللغات). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریح طیبهیا هر بوئی. (از اقرب الموارد) (المنجد). هر بوئی، یا بوی دهان زن یا بوی بغل بعد از خفتن. || گر. خارش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جرب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || گروه پراکنده که سرور ندارند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نَشَر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به نَشَر شود. || گیاه خشک دیگر بار سبز شده و آن بدء علف است. (منتهی الارب) (آنندراج). گیاه خشک شده که پس از باران آخر تابستان دوباره سبز شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص) پراکنده کردن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). متفرق ساختن. (از المنجد). || پراکنده کردن شبان گوسپندان را پس از آنکه آنها را در جائی جمع کرده بوده. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پراکنده و فاش کردن خبر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آشکارا کردن خبر. (زوزنی). فاش کردن خبر. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). || پراکنده شدن برگ. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || آشکارا شدن خبر. (تاج المصادر بیهقی). || گستردن. (غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (از آنندراج). مقابل طی. (از المنجد). گشادن. باز کردن. پهن کردن. خلاف لف. مقابل طی به معنی درنوردیدن و درپیچیدن. (یادداشت مؤلف). || باز کردن جامه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) بسط و گستردن جامه را. (از اقرب الموارد). بسط. (از المنجد). || باز کردن نامه. (زوزنی) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (تاج المصادر بیهقی). || دگر باره سبز شدن گیاه. (غیاث اللغات) (از منتهی الارب) (از آنندراج). || نبات رویانیدن زمین از باران بهاری. (از منتهی الارب) (آنندراج). زنده گردیدن زمین و گیاه رویانیدن. (از ناظم الاطباء). سبز شدن زمین بر اثر فرارسیدن بهار. (از المنجد). || روییدن گرفتن گیاه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بدءالنبات. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برگ برآوردن درخت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زنده شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نشور. (ناظم الاطباء). زنده شدن مردگان. (از اقرب الموارد). || زنده کردن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ص 99) (ازناظم الاطباء) (از المنجد). نشور. (اقرب الموارد) (المنجد). زنده کردن خداوند مردگان را؛ فکانهم خرجوا ونشروا بعد ماطووا. (از اقرب الموارد). || بعث. (یادداشت مؤلف). برانگیختن و زنده کردن و آشکار نمودن. (فرهنگ خطی). || دمیدن بر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گویند: نشره و نشر عنه و نشر فیه. || وزیدن باد در روز ابرناک. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بریدن چوب به ارّه. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). بریدن به ارّه چوب را. (زوزنی). بریدن به اره و دستبره. (تاج المصادر بیهقی). نحت. (اقرب الموارد) (المنجد). || نشره بر مریض یا دیوانه دمیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشر عن المجنون او مریض، عوّذه بالنشره. (از المنجد).

فارسی به انگلیسی

نشر

Edition, Issuance, Issue, Publication

فارسی به ایتالیایی

نشر

diffusione

edizione

فرهنگ معین

نشر

(اِمص.) پراکندگی، انتشار، (مص م.) پخش کردن کتاب و مانند آن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن، وزش، مؤسسه انتشاراتی، انتشارات: نشر معین، نشر قطره. [خوانش: (نَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

نشر

چاپ و انتشار مکتوبات،
(اسم) انتشاراتی: نشرِ اشجع،
پراکنده ساختن خبر،
[قدیمی] زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت،
[قدیمی] وزیدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

نشر

پراکندن، سرایت، پخش، توزیع، انتشار، چاپ، طبع، اشاعه، ترویج، شیوع

حل جدول

نشر

پراکندن

فارسی به عربی

نشر

اشعاع

عربی به فارسی

نشر

پاشیدگی , انتشار , عقاب , شاهین قره قوش , نشریه

گویش مازندرانی

نشر

نشوی – شستشو مکن

فرهنگ فارسی هوشیار

نشر

پراکندگی، انتشار، گستردگی

فرهنگ فارسی آزاد

نشر

نَشر، (نَشَرَ، یَنشِرُ و یَنشُرُ) پخش کردن خبر، طبع و پخش کردن کتاب، پهن کردن و باز کردن (از حالت تا زده و بسته خارج ساختن)، پخش و متفرق کردن، منتشر ساختن،

نُشُر، به نََشُور مراجعه گردد،

معادل ابجد

نشر

550

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری