معنی نشیمنگاه.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) محل نشستن: شاهین. . . از نشیمنگاه دست سلاطین برخاسته و بالای سر او بتفاخر ایستاده. . .
لغت نامه دهخدا
نشیمنگاه. [ن ِ م َ] (اِ مرکب) آنجا که نشینند. (یادداشت مؤلف). جای نشستن. || آشیانه. لانه. رجوع به نشیمن شود. || آنجای تن که بر او نشینند. مقعد. (یادداشت مؤلف). || آنچه بر آن نشینند. رجوع به نشیمن شود.
فرهنگ معین
(~.) (اِمر.) جای نشستن، نشستنگاه.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرین، آشیانه
فرهنگ عمید
جای نشستن، نشستنگاه،
[قدیمی] خانه،
فارسی به عربی
مقعد
فارسی به آلمانی
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
476