معنی نظافت
لغت نامه دهخدا
نظافت. [ن َ ف َ] (ع اِمص) پاکیزگی. (بحر الجواهر) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). پاکی. (ناظم الاطباء). مقابل قذارت. (یادداشت مؤلف). نظافه. رجوع به نظافه شود.
- نظافت دادن، پاک و پاکیزه کردن. رفت و روب کردن:
همه به سجده نظافت دهد مساجد را
بلی منظف مسجد بود دم روباه.
خاقانی.
- نظافت کردن، در تداول، نظافت دادن. پاک و پاکیزه کردن.
فرهنگ معین
(نَ فَ) [ع. نظافه] (اِمص.) پاکیزگی، تمیزی.
فرهنگ عمید
نظیف بودن، پاک بودن از چرک و پلیدی، پاکی، پاکیزگی،
حل جدول
پاکیزگی
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاکیزگی
کلمات بیگانه به فارسی
پاکیزگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تمیزی، تنظیف، طهارت،
(متضاد) کثافت
فارسی به انگلیسی
Cleanliness, Cleanness, Hygiene
فرهنگ فارسی هوشیار
پاکیزگی، پاکی، پاکیزه کردن
معادل ابجد
1431