معنی نظرتنگ
لغت نامه دهخدا
نظرتنگ. [ن َ ظَت َ] (ص مرکب) مرادف تنگ چشم. (غیاث اللغات) (از آنندراج). ناتوان بین. (از آنندراج). خردک نگرش. بخیل. کوتاه نظر. چشم تنگ. ممسک. (یادداشت مؤلف):
کامی که برآید ز خسیسان نظرتنگ
آبی است که از چاه به غربال برآرند.
صائب (آنندراج).
با نظرتنگان نشستن عمر ضایع کردن است
می شود کوتاه عمر رشته تا با سوزن است.
اشرف (آنندراج).
|| حسود که کمترین نعمت و سعادت را به دیگری نتواند دیدن. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
کوته فکر، دون همت، بخیل، خسیس. [خوانش: (~. تَ) [ع - فا.] (ص مر.)]
فرهنگ عمید
تنگنظر، کوتهنظر، دونهمت،
بخیل،
حل جدول
مثل فرد خسیس
مترادف و متضاد زبان فارسی
بخیل، تنگنظر، دونهمت، ممسک،
(متضاد) نظربلند
فارسی به انگلیسی
Scrooge
معادل ابجد
1620