معنی نفت
لغت نامه دهخدا
نفت. [ن َ] (ع مص) خشمگین گردیدن یا برآماسیدن از خشم. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). غضبناک شدن. (از متن اللغه). نفتان. (منتهی الارب) (متن اللغه). نفاه. نفیت. (متن اللغه). || جوشیدن دیگ. (منتهی الارب) (از متن اللغه). نفتان. نفیت. (متن اللغه) (اقرب الموارد). || تیرک زدن دیگ جوشان. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و هو نفوت. (متن اللغه). نفتان. (منتهی الارب) (متن اللغه). نفیت. (متن اللغه) (اقرب الموارد). || چسبیدن شوربا در جوانب دیگ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نفتان. (منتهی الارب) (متن اللغه). نفیت. (متن اللغه) (از اقرب الموارد). || منتفخ گردیدن آرد به ریختن آب بر آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (اقرب الموارد).
نفت. [ن َ] (اِ) در اوستا: نپته (تر. نمناک)، هندی باستان: نبه، نبهته (شکافتن، ترکیدن)، هوبشمان گوید: اسم مفعول از ریشه ٔ نبه در اوستا نبد آمده، که نظایر متعدد دارد. اسم مفعول مختوم به ته، نپته است. (قیاس شود با بسته = سانسکریت بدهه و غیره). دلیلی نیست که آن را از ریشه ٔ نپه بدانیم. آیا این کلمه هند و ژرمنی (هند و اروپائی) است ؟ ارمنی: نوت (قیر. نفت)، یونانی: نپثه، در اوراق مانوی (پهلوی): نفت (قیر. نفت)، لاتینی: نفته. از سوی دیگر مؤلف «معجمات عربیه - سامی » نویسد «نفط، اصل آن اکدی است بصورت فعلی نباطو (به فتح اول و دوم و ضم چهارم) به معنی درخشید، روشن کرد، تابید، طلوع کرد، آغاز کرد؛ و از آن نبطو (به کسراول و ضم سوم) آمده به معنی نور؛ و نمبطو (به فتح اول و سوم و ضم چهارم) به معنی روشنائی، درخشندگی، و نباطش (به فتح اول و کسر چهارم) به معنی با درخشندگی، آشکارا؛ و از آن است کلمه ٔ نبطو (به فتح اول و ضم سوم) به معنی نفط، و شکی نیست که سبب اطلاق این اسم بر آن، آن است که یکی از خواص «نفط» نبوط آن است یعنی خروج از جوف زمین و چون آن را بسوزانند درخشندگی گیرد، پس آن را به معنی نابط، خارج، لامع، مشرق گرفتند.بنابراین، سریانی، لغت اصلی این کلمه نیست بلکه اکدی اصل آن است و از این به تمام زبانهای دیگر رفته است و غرابتی هم ندارد، زیرا عراق (یا بلاد اکد، بابل، آشور) از قدیمترین ازمنه منبع نفط بود چنانکه اکنون هم هست، و نفط فقط در عصر ما کشف نشده بلکه وجود آن همواره در عراق شناخته بوده است، زیرا به صورت دریاچه هائی بر سطح زمین نبعان دارد و در شب می درخشد و نورآن از دور پیداست، و فعل «نَفَطَ» در عربی به معنی پراکنده شد و خارج شد، آمده و مبدل آن در «نَبَطَ» است به معنی بیرون آمد آب و خارج شد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ص 2155). مایع قابل احتراق معدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکت ملی نفت شود:
بیاگند چرمش به زهر و به نفت
سوی اژدها روی بنهاد تفت.
فردوسی.
به اسب و به نفت آتش اندرزدند
همه هندیان دست بر سر زدند.
فردوسی.
نفت افروخته شود ز نهیب
مغز بدخواه او میان عظام.
فرخی.
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت.
مولوی.
- آتش اندر نفت زدن، شادی به کمال و انبساطی به غایت نمودن. (یادداشت مؤلف): گل سرخ گفت که آتش اندر نفت زنید که دولت دولت ماست. (مقامات حمیدی از یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
(نَ) (اِ.) مخلوطی از ئیدروکربورهایی است که قسمت اعظم آن را هگزان، هپتان و اکتان تشکیل می دهد و یکی از مهمترین مواد مولد حرارت و انرژی است.
فرهنگ عمید
مایعی غلیظ، تیرهرنگ، و قابل احتراق که بهوسیلۀ چاههای عمیق از زیر زمین استخراج میشود و از آن اتر، بنزین، روغنهای سبک، مازوت، و چندینهزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر بهدست میآید،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Oil, Petroleum
فارسی به ترکی
petrol
فارسی به عربی
نفط
فرهنگ فارسی هوشیار
مایعی است قابل احتراق کهدر اعماق زمین تا 0081 متر پیدا میشود و گاهی بر اثر فشار و حرارت درونی زمین بطرف بالا صعود میکند و بسطح زمین نیز میرسد، موادی که از تصفیه نفت بدست میاید عبارتند از بنزین، پارافین، مازوت، وازلین نفت چراغ و بعضی مواد دیگر
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Öl (n), Ölen
معادل ابجد
530