معنی نفله
لغت نامه دهخدا
نفله. [ن ِ ف ِل ِ] (اِخ) در اساطیر یونان و روم مقصود از نفله آن ابر جادوئی است که به دستور زئوس به شکل هرا درآمده تا امیال نامشروع ایکسیون را برآورد، ایکسیون با آن صورت خیالی درآمیخت و سانتورها در نتیجه ٔ این آمیزش به وجود آمدند. نیز نفله نام چند تن از زنان قهرمان است که مشهورترین آنها نخستین همسر آتاماس و مادرفریکسوس و هله بوده است.رجوع به فرهنگ اساطیر یونان و روم ج 2 ص 616 شود.
نفله. [ن ِ ل ِ] (ص) در تداول، کنایت از آدم بی دست و پای زهواردررفته ٔ بی خاصیت.
نفله شدن
نفله شدن. [ن ِ ل ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) در تداول، از میان بشدن. مردن. بی فایدتی تلف شدن. مردن نه برای مقصدی. (یادداشت مؤلف). || نه به موقع خویش صرف شدن مال. بیهوده خرج شدن. به مصارف بیهوده به کار رفتن. (یادداشت مؤلف).
نفله کردن
نفله کردن. [ن ِ ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، تلف کردن. نه به موقعخود صرف کردن. در غیر محل خود یا در کار غیر مفیدی صرف کردن. بی نتیجه از میان بردن. (یادداشت مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Shabby
فرهنگ فارسی هوشیار
نفله کردن از سریای نفل به آرش افتادن از میان رفتن از میان بردن (صفت) تلف شده از بین رفته، آدم مردنی وضعیف.
نفله شدن
از میان بشدن، تلف شدن، مال بیهوه خرج شدن، مردن
نفله کاری
ولخرجی حیف و میل پول و مال.
نفله کردن
(مصدر) ولخرجی کردن، از بین بردن و کشتن شخصی بر اثر بی مبالاتی و امساک در خرج و افراط و تفریط، تلف کردن.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
ضایع و خراب، تلفشده، هدررفته،
آدم بیدستوپا، کارخرابکن،
حل جدول
آسیب دیده عامیانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
تباه، تلف، نابود، نیست، ضعیف، مردنی
گویش مازندرانی
تلف کردن اموال و نفوس
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
165