معنی نفیس

لغت نامه دهخدا

نفیس

نفیس. [ن َ] (اِخ) احمدبن عبدالغنی بن قطرس احمد لخمی، مکنی به ابوالعباس و ملقب و مشهور به نفیس، از علمای مذهب مالکی و از ادبا و شعرای قرن ششم هجری قمری است و به سال 603 هَ. ق. درگذشته است. او راست:
یا راحلا و جمیل الصبر یتبعه
هل من سبیل الی لقیاک یتفق
ما انصفتک جفونی وهی دامیه
ولا وفی لک قلبی و هو محترق.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 225).
رجوع به ابن خلکان ج 1 ص 54 شود.

نفیس. [ن َ] (ع ص) گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل خسیس. (از اقرب الموارد). قیمتی. (مهذب الاسماء). گرانمایه. (مفاتیح العلوم خوارزمی) (یادداشت مؤلف). چیزی که قیمتی و گرانمایه و لطیف و پسندیده باشد. (غیاث اللغات). بغایت نیکو. (یادداشت مؤلف). گرانبها. گرانقدر. باارزش. ارجمند: و این قصه دراز است و از خزاین سامانیان مالهای بی اندازه و ذخایر نفیس برداشت. (تاریخ بیهقی ص 196). و آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین خصلتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه). ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگانی مظفر شوند. (کلیله و دمنه). ایام عمر نفیس خویش بر درس و تدریس صرف کرده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 430). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26).
چون که اصلی بود جرم آن بلیس
ره نبودش جانب توبه ٔ نفیس.
مولوی.
عقل نفیست را چه شد که نفس خبیث بر او غالب آمد. (گلستان سعدی). گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است. (گلستان سعدی). || مال بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مال کثیر. (اقرب الموارد). || حاسد و بخیل. (غیاث اللغات) (از لطایف اللغات) (از قاموس) (صراح) (آنندراج). رجوع به نفاسه شود.

نفیس. [ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 23هزارگزی مشرق خمین، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ خمین تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر قند و بنشن و پنبه و انگور است. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و کرباسبافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

نفیس. [ن َ] (اِخ) ابن عوض کرمانی، ملقب به حکیم برهان الدین، از طبیبان و دانشمندان قرن نهم هجری قمری است. وی به دعوت الغ بیک گورکانی از کرمان به سمرقند رفت و تا پایان عمر الغ بیک در سمرقند در دربار او به عزت زیست و به اشارت او بر کتاب الاسباب و العلامات محمدبن علی سمرقندی شرحی نوشت. (صفر827). پس از مرگ الغ بیک وی به سال 853 هَ. ق. به دیار خود کرمان باز آمد و تا پایان عمر در این شهر بود. دیگر از تصانیف اوست: شرحی بر کتاب موجز القانون ابوالحزم علاء الدین قرشی، معروف به ابن النفیس که به شرح نفیسی معروف است و نیز کلیات شرح نفیسی و بحارین در طب و رساله ای در سمومات. (از مقدمه ٔ فرهنگ ناظم الاطباء، فرنودسار) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 16). رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 77 و معجم المطبوعات ص 1864 شود.

فرهنگ معین

نفیس

گرانمایه، قیمتی، نیکو، مرغوب. [خوانش: (نَ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

نفیس

مال بسیار،
هر چیز گران‌مایه و مرغوب، گران‌بها،

حل جدول

نفیس

گران بها

گران مایه

گرانبها

گرانمایه

گرانمایه، گرانبها، گران، بهادر، ثمین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نفیس

باارزش، گرانمایه، ارزنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

نفیس

ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، اعلا، عالی، لوکس، ممتاز، آنتیک، عتیقه

کلمات بیگانه به فارسی

نفیس

گرانمایه - باارزش

فارسی به انگلیسی

نفیس‌

Exquisite, Opulent, Priceless, Prize, Treasure

فارسی به عربی

نفیس

ثمین، شیء ثمین، متانق

ترکی به فارسی

نفیس

نفس 2- نفیس

فرهنگ فارسی هوشیار

نفیس

گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی، قیمتی

فرهنگ فارسی آزاد

نفیس

نَفِیس، هر چیز گرانمایه و مرغوب، گرانقدر و پر ارزش، مال بسیار، حسود،

معادل ابجد

نفیس

200

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری