معنی نقاهت
لغت نامه دهخدا
نقاهت. [ن َ هََ] (از ع اِمص) برخاستن از بیماری. نقه. نقوه. (یادداشت مؤلف). نقاهت که معمولاً به معنی بیماری استعمال می شود در لغت به معنی فهمیدن است و مصدر فعل نقه به معنی بهبود توأم با ضعف «نقاهت » نیست بلکه «نقه » بر وزن «فرح » و «نقوه » بر وزن «سرور» است. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز). رجوع به نقه شود. || (اِمص) به شدگی از بیماری و ضعف و سستی و کسالت پس از برخاستن ازبیماری... (ناظم الاطباء). از بیماری برخاستگی. بهتری از بیماری. (یادداشت مؤلف). رجوع به نقاهه شود.
فارسی به انگلیسی
Convalescence
حل جدول
دوران پس از بیماری
نقاهت شاه
اثری از ژان راسین
شاعر فرانسوی اثر نقاهت شاه
ژان راسین
اسکندرکبیر ، اندروماک ، ایفی ژنی ، شاکیان ، نقاهت شاه
اثری از ژان راسین
اسکندرکبیر، اندروماک، ایفی ژنی، شاکیان، نقاهت شاه
اثری از ژان راسین
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی
فرهنگ معین
(نَ هَ) [ع. نقاهه] (مص ل.) دوره ضعف بعد از بیماری.
فرهنگ عمید
حالت ضعف و ناتوانی پس از برخاستن از بیماری،
فرهنگ فارسی هوشیار
برخاستن از بیماری
نقاهت خانه
درواخ خانه (اسم) جایی که ناقهان در آن استراحت کنند خسته خانه (معمول ترکیه) .
فارسی به ایتالیایی
convalescenza
فرهنگ فارسی آزاد
نَقاهَه، نقاهت، (غیر از معانی مصدری) حالت ضعف حاصله از بیماری بعد از قطع علائم مرض تا جبرانِ کامل و کسب قدرت قبل از بیماری،
انگلیسی به فارسی
نقاهت
واژه پیشنهادی
نقاهت
معادل ابجد
556