معنی نهل
لغت نامه دهخدا
نهل. [ن َ هََ] (ع مص) اول شربت خوردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). نخست آب خوردن. (منتهی الارب). آب خوردن شتر به آب خورش نخستین تا سیراب شدن. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). فهو ناهل. (متن اللغه). منهل. (متن اللغه) (اقرب الموارد). || سیراب شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). || تشنه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). منهل. (اقرب الموارد) (متن اللغه). || (اِ) طعام خورده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). || هرچیز شایسته و لایق خوردن. (ناظم الاطباء). هر طعامی که خورده شود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || ج ِ ناهل. رجوع به ناهل شود. || اول شربت. (دستورالاخوان) (مهذب الاسماء). نخستین آب خوردن شتران. زیرا شتر دو مرتبه آب می خورد تا سیراب گردد نخستین را نهل و دویمین را علل گویند. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || (اِمص) سیرابی. ری ّ. || عطش. تشنگی. (از متن اللغه).
نهل. [ن َ] (اِخ) نام یکی از مبارزان تورانی. (از برهان) (از انجمن آرا) (از رشیدی).
فرهنگ معین
آشامیدن، نوشیدن آب، تشنه شدن. [خوانش: (نَ هَ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
تشنگی،
حل جدول
نام های ایرانی
پسرانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
گویش مازندرانی
تکان دادن مختصر، با آهستگی به چیزی دست زدن
فرهنگ فارسی هوشیار
آشامیدن، تشنگی
معادل ابجد
85