معنی نوعی اره

حل جدول

گویش مازندرانی

اره

اره نجاری

حرف تصدیق – آری – بلی


اره کش

اره کش

تعبیر خواب

اره

اره درخواب دیدن بر سه وجه بود. اول: فرزند، دوم: خواهر، سوم: انباز. - امام جعفر صادق علیه السلام

اگر در خواب بیند که با اره درختی برید، دلیل است که از صحبت مردی که تعلق بدان درخت دارد، مفارقت جوید و او را بیازارد. و تاویل هر درختی در حرف (دال) بیان نمائیم. اگر بیند که فرزند یا برادر یا خواهر خویش را با اره به دو پاره ببرید، دلیل است که مانند این، وی را فرزندی دیگر بیابد، یا بردار یا خواهر. - محمد بن سیرین

اگر دید که اره فرا گرفت یا بخرید یا شخصی بدو داد، دلیل است که اگر پسردارد، وی را پسری دیگر آید، و اگر دختر دارد، وی را دختری دیگر آید، و اگر فرزند ندارد، چهارپای دارد. دلیل است که چهارپائی مثل آن نصیب گردد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

لغت نامه دهخدا

اره

اره. [اَ رَ / رِ / اَرْ رَ / رِ] (اِ) ابزاری درودگران را از آهن بشکل تیغه ای بلند و باریک که دسته ای چوبین دارد و یک لبه ٔ آن دندانه دار و تیز است که در بریدن چوب و آهن و جز آن بکار رود. و به تازی منشار خوانند. (صحاح الفرس). یوسه. منشار. مِقطل. شَبوث. کُلاّب. کَلّوب. (منتهی الارب). مخفف آن ( (ار)) است. رجوع به ار شود: بیوراسب به پادشاهی بنشست و عاقبت او را بدست آورد و به ارّه بدو نیم کرد.
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
پس آنگه از آن اره و تیشه کرد.
فردوسی.
چو ضحاکش آورد ناگه بچنگ
یکایک ندادش زمانی درنگ
به ارّه مر او را بدو نیم کرد
جهان را از او پاک و بی بیم کرد.
فردوسی.
چنین آمد از گفته ٔ باستان
وز آن کاگه از راز این داستان
که ضحاک ناگه گرفتش بچین
به اره بدو نیم کردش بکین.
اسدی.
بهر دیار که در چشم خلق خوار شدی
سبک سفر کن از آنجا برو بجای دگر
درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای
نه جور اره کشیدی ّ و نه جفای تبر.
انوری.
بارّه ٔ پدر و مثقب و کمانه و مقل
بخط مهره ٔ گردون و پره ٔ دولاب.
خاقانی.
نه زخم تیشه ٔ ایام دیده
نه رنج ارّه ٔ دوران کشیده.
جامی.
میوه چون بخشی ای درخت بما
ارّه ٔ منتش منه بر پا.
مکتبی.
چو از جام شد پنجه ٔ جم جدا
بفرقش کشید ارّه دست بلا.
ظهوری.
سرو گر جلوه کند پیش قد رعنایش
قمری از شهپر خود ارّه نهد برپایش.
صائب.
ارّه در تصاویر آثار مصر نیز دیده شده واز کتاب مقدس مستفاد میشود که اسرائیلیان چوب و سنگ را اره میکردند (اشعیا 10: 15 و اول پادشاهان 7: 9). و اسرا را نیز با ارّه عذاب میکردند. (دوم سموئیل 12: 31 و اول تواریخ 20: 3 و رساله ٔ عبرانیان 11: 37). گویند که قوم یهود اشعیای نبی را با اره دوپاره کردند. (قاموس کتاب مقدس).
- ارّه ٔ تَربُر، ارّه ٔ مخصوص بریدن درختان تر.
- ارّه کردن و ارّه کشیدن، بریدن چیزها به ارّه.
- ارّه گذاشتن وگذاردن، نهادن ارّه بر چیزی بریدن را و مجازاً بشدت رنجه داشتن و سخت شکنجه کردن:
گر احتیاج اره گذارد بتارکش
غیرت کجا به همچو خودی التجا برد.
صائب.
- ارّه ٔ ماردندان، نوعی اره که دندانه های آن مانند دندان مار ریز و تیز است.
- مثل ارّه، ناهموار و خشن و زبر.

اره. [اِ رَ] (ع اِ) آتش یا آتشدان یا برافروختگی آتش یا شدت آن. (منتهی الارب). آتشکده. || گوشت خشک. (منتهی الارب). گوشت خشک کرده شده به آفتاب. || گوشت اندک بریان کرده. || گوشت که در سرکه یک جوش داده در سفر همراه برند. (منتهی الارب). ج، اِرون (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)، اِرات. (تاج العروس).


اره کش

اره کش. [اَرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه. (آنندراج).


دست اره

دست اره. [دَ اَرْ رَ / رِ / اَ رَ / رِ] (اِ مرکب) اره ٔ دستی کوچک. (آنندراج). دستره و اره ٔ دستی. (ناظم الاطباء). اره یا قسمی از آن. اره که با دست بکار برند. اره های کوچک. (یادداشت مرحوم دهخدا).منشار. (زمخشری) میشار. شرشره. (دهار):
پشت خوهل و سر تویل و روی برکردار پیل
ساق چون سوهان و دندان بر مثال دست اره.
غواص.
این ترب را اگر بدوانی تو فی المثل
بر دست اره ریزد دندان دستره.
سوزنی.
نَشر؛ بریدن به اره و دست اره. (دهار).

فرهنگ فارسی هوشیار

اره کش

(اسم) اره کشنده آن که با اره چیزها را قطع کند.

فرهنگ معین

اره

تیززبان، زبان - دراز، بهتان گوی. [خوانش: زبان (اَ رُِ. زَ) (ص مر.)]

فارسی به آلمانی

اره

Säge (f), Sägen, Sah

معادل ابجد

نوعی اره

342

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری