معنی نوعی فتوکپی
حل جدول
فرهنگ معین
عمل عکس - برداری از سندی با دستگاهی مخصوص، دستگاهی که توسط آن ازاسناد عکس می گیرند، تصویری که به وسیله آن دستگاه به دست می آید. [خوانش: (فُ تُ کُ) [انگ.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
تصویری که بهوسیلۀ دستگاه مخصوص از متن یا نقشی تهیه میشود،
دستگاهی که به این روش از نوشتهها عکس میگیرد،
[عامیانه، مجاز] کاملاً شبیه،
فارسی به ایتالیایی
fotocopia
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ترکی
fotokopi çekmek
لغت نامه دهخدا
نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.
صورت نوعی
صورت نوعی. [رَ ت ِ ن َ / نُو] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صورت نوعیه. جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدون آنچه در آن حلول یابد. (تعریفات جرجانی).
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
654