معنی نوعی قبای دامنکوتاه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
قبای. [ق َ] (ع اِ) قبا:
بپوشید زربفت و چینی قبای
ز تاج اندر آویخت فر همای.
فردوسی.
جزوی و کلی از دو برون نیست آنچه هست
جزوی همه تو بخشی و کلی همه خدای
من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز
تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای.
عنصری.
شاهان به وقت بخشش از آن شاه یافته
گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای.
فرخی.
رجوع به قبا شود.
قبای معلم
قبای معلم. [ق َ ی ِ م ُ ل َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) قبای دارای نقش و نگار. مخطط. || کنایه از آسمان دنیا. فلک ِ قمر.
قبای پیشواز
قبای پیشواز. [ق َ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نوعی از جامه که ازپیش باز باشد مانند پیراهن. (آنندراج):
فروغ لاله ٔ گلشن به سیمای تو می زیبد
قبای پیشواز گل به بالای تو می زیبد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
قبای آهنین
قبای آهنین. [ق َ ی ِ هََ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) جبه ٔ آهنین. (ناظم الاطباء).
قبای راه
قبای راه. [ق َی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) جامه ٔ راه که در اثنای سفر پوشند و چرک تاب میباشد. (آنندراج):
ترا به خانه ٔ نیلوفری چه کار ای گل
به رنگ سایه ٔ خود این قبای راه مپوش.
میرنجات (از آنندراج).
قبای کحلی
قبای کحلی. [ق َ ی ِ ک ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آسمان. (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان است. (آنندراج).
قبای خوشه
قبای خوشه. [ق َ ی ِ ش َ / ش ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آخرین برگ قصب که خوشه را در بر دارد. قنبعه.
قبای زربفت
قبای زربفت. [ق َ ی ِ زَ ب َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از آسمان است در شبهای تاریک بی ابر وآن را قبه ٔ زربفت هم میگویند. (برهان) (آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
از قالیچههای معروف
معادل ابجد
776