معنی نوعی قپان
لغت نامه دهخدا
قپان. [ق َپ ْ پا] (ترکی، اِ) کپان و آن ترازویی است که یک پله دارد و بجای پله ٔ دیگر سنگ از شاهین آن آویزند و بلغت رومی قسطاس میگویند. (برهان).
قپان. [ق َ] (اِخ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس. 6000 گزی خاوری گنبد قابوس سر راه فرعی گنبد قابوس به مراد تپه. محلی است کوهپایه معتدل و سکنه ٔ آن 460 تن ترکمنی است. آب آن از رودخانه ٔ گرگان و محصول آنجا غلات، حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، بافتن پارچه های ابریشمی است. نهر پالی از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
اناره ٔ قپان
اناره ٔ قپان. [اَ رَ ی ِ ق َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رمانه ٔ قپان. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ناره شود.
باج قپان
باج قپان. [ق َ] (اِ مرکب) قپانداری. (واژه های نو فرهنگستان ایران 1319هَ. ش. ص 65).
پرنه قپان
پرنه قپان. [] (اِخ) ناحیتی است در سنجاق اووه ٔ ارزروم. مرکب از 13 قریه. (قاموس الاعلام).
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(قَ) (اِ.) ترازوی بزرگ، مخصوص وزن کردن بارهای سنگین.
مترادف و متضاد زبان فارسی
باسکول، ترازو، قسطاس، میزان
گویش مازندرانی
باسکول – ترازویی برای وزن کردن اجسام سنگین
معادل ابجد
289