معنی نویسده یهودی سرگردان

حل جدول

نویسده یهودی سرگردان

اوژن سو


سرگردان

حیران، سرگشته، آواره

هائم

کاتوره

لغت نامه دهخدا

سرگردان

سرگردان. [س َ گ َ] (ص مرکب) سراسیمه و حیران و پریشان. (آنندراج). حیران. (ربنجنی) (ترجمان القرآن):
بدین در پایه ٔ حیوان بماند
بظلمت خوار و سرگردان بماند.
ناصرخسرو.
راه نمیدانستند متحیر و سرگردان مانده بودند ما راه نمی بردیم. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی).
تا که بگزید مر ورا یزدان
خصم چون آسیاست سرگردان.
سنایی.
دامن بخت تو پاک از گرد آس آسمان
وز جفای آسمان خصم تو سرگردان چو آس.
انوری.
به کشتی ماند این ایام و بادش چرخ سرگردان
به اعمی ماند این کشتی و قائد باد آبانی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 413).
خضر لب تشنه در این بادیه سرگردان داشت
راه ننمود که بر چشمه ٔ حیوان برسم.
خاقانی.
بسان اشتر دولاب گشته سرگردان
نه از نهایت کار آگه و نه از آغاز.
ظهیرالدین فاریابی.
ز مدهوشی دلش حیران بمانده
در آن بازیچه سرگردان بمانده.
نظامی.
همه هستند سرگردان چو پرکار
پدیدآرنده ٔ خود را طلبکار.
نظامی.
عقل در عشق تو سرگردان بماند
جسم و جان در روی تو حیران بماند.
عطار.
چون بدیدم آفتاب روی او
بر مثال ذره سرگردان شدم.
عطار.
ای صوفی سرگردان در بند نکونامی
تا درد نیاشامی زین درد نیارامی.
سعدی.
من فتاده بدست شاگردان
به سفر پای بند و سرگردان.
سعدی.
پیوسته چوعاشقی دلتنگ بر روی اصفهان سرگردان. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 12).
عاقلان نقطه ٔ پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند.
حافظ.
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست واو از بوی گیسویت.
حافظ.


یهودی

یهودی. [ی َ دی ی / دی] (ص نسبی) منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب و مربوط به یهود. || منسوب است به دروازه ٔ بغداد که درب الیهودش نامند. (از لباب الانساب). || جهود و کسی که دارای دین یهود باشد.تیداکی. ج، یهودیان. (از ناظم الاطباء). جهود. ج، یهود. (منتهی الارب) (آنندراج). یک تن از یهود. اسرائیلی.کلیمی. موسایی. موسوی. (یادداشت مؤلف). جهود. (دهار) (از مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی):
چه فرمایی که از ظلم یهودی
گریزم بر در دیر سکوبا.
خاقانی.
مسیحم که گاه از یهودی هراسم
گه از راهب هرزه لا می گریزم.
خاقانی.
- یهودی را وارد بغداد کردن، دستار بر سر گبر نهادن. (امثال و حکم دهخدا).
- یهودی شدن،تهود. به دین حضرت موسی درآمدن. (یادداشت مؤلف).
- یهودی فش، یهودی رنگ. به رنگ یهود. کنایه است از زردرنگ به سبب پاره ٔ زردرنگی که یهودیان برای تمیز از دیگران بر دوش می دوختند:
آن شمع یهودی فش بس زود سیه دل شد
اعجاز مسیحش نه در بار به صبح اندر.
خاقانی.
- یهودی فعل، یهودی کردار. یهودی صفت:
مرا مشتی یهودی فعل خصمند
چو عیسی ترسم از طعن مفاجا.
خاقانی.
- یهودی گمان، که پنداری چون یهودیان دارد. بدگمان. آنکه گمان بد در حق کسی دارد، به مناسبت اتهام و گمان بدی که یهود در حق حضرت مریم داشتند:
خاطر خاقانی و مریم یکی ست
وین جهلا جمله یهودی گمان.
خاقانی.
- یهودی مذهب، که مذهب یهودی دارد. که به دین کلیمی متدین است. آنکه پیرو دین حضرت موسی است:
از علی نسبت کنم اما یهودی مذهبم
در زمین دعوی کنم اما اثیری گوهرم.
خاقانی.
- امثال:
یهودی چون فقیر شود به حسابهای کهنه رجوع کند. (امثال و حکم دهخدا).
یهودی دعایش را (یا طلسمش را) آورده است، پس از مبغوض بودن در نزد کسی اینک بار دیگر محبوب شده است. (از امثال و حکم دهخدا).
|| گاهی به آدم جبان و ترسو و مردنی و کم دل و جرأت بر سبیل تحقیر گفته می شود. (فرهنگ لغات عامیانه). || (حامص) جهودی. یهود بودن. متدین به دین حضرت موسی بودن: تو را با یهودی و مسلمانی او چه کار. (یادداشت مؤلف).

یهودی. [ی َ] (اِخ) عبداﷲبن عبیداﷲ یهودی، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود و از قاضی ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل حاملی روایت شنید و ابوالقاسم بن یوسف مهروانی و جز وی از او روایت دارند. او به سال 408 هَ. ق. درگذشت. (از لباب الانساب).

یهودی. [ی َ] (اِخ) احمدبن محمدبن عبدالکریم وزان جرجانی یهودی، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود. در باب الیهود منزل داشت، از این رو بدان نام موسوم گشت. وی در صف الغزالین مسجد داشت و از ابوالاشعب احمدبن مقدام و جز وی روایت کرد وابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی از او روایت دارند. او به سال 307 هَ. ق. درگذشت. (از لباب الانساب).

عربی به فارسی

یهودی

یهودی

جهود , یهودی , کلیمی

فارسی به عربی

یهودی

اسرائیلی، عبری، یهودی

تعبیر خواب

یهودی

1ـ اگر خواب ببینید در کنار فردی یهودی ایستاده اید، علامت آن است که با تمام وجود می کوشید به ثروت دست یاید، اما کوششهای شما در سطح نازلی برآورده خواهد شد
2ـ اگر خواب ببینید با یهودی معامله می کنید، نشانه آن است که در اموری مهم به موفقیت دست خواهید یافت.
3ـ اگر دختری در خواب خود را کنار مردی یهودی ببیند، علامت آن است که سخنان دروغی دیگران را حقیقی می پندارد، و بعد متوجه می شود دیگران تنها برای سوء استفاده از او چاپلوسی و چرب زبانی می کردند.
4ـ اگر مردی در خواب خود کنار زنی یهودی ببیند، نشانه آن است که به سمت آسایش و کسب شهوترانی پیش می رود.
5ـ اگر شهر یهودیان را در خواب ببینید، علامت آن است که در اثر معامله و رفت و آمد با آنها به ثروت و راحتی دست می یابید.
6ـ اگر خواب ببینید با فردی یهودی بحث می کنید، علامت آن است که آبروی شما در محیط کار در خطراست. - آنلی بیتون

فرهنگ فارسی هوشیار

یهودی

جهود و کسی که دارای دین یهود باشد منسوب به یهود. ‎-2 متدین بدین یهود: یعقوب اسحاق کندی یهودی بود اما فیلسوف زمانه خویش بود، گاهی به آدم جبان وترسو و مردنی وکم دل وجرات گفته میشود. یهوتی

فرهنگ معین

سرگردان

(~. گَ) (ص مر.) سرگشته، آواره.

واژه پیشنهادی

سرگردان

سرهال

معادل ابجد

نویسده یهودی سرگردان

705

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری