معنی نویسنده

لغت نامه دهخدا

نویسنده

نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

نویسنده

آن که می نویسد، کاتب، منشی. [خوانش: (نِ سَ دِ) (ص فا.)]

فرهنگ عمید

نویسنده

(ادبی) کسی که کتاب، مقاله، یا داستان می‌نویسد،
[قدیمی] دبیر،
[قدیمی] باسواد،

حل جدول

نویسنده

راقم

ناشر

اهل قلم

صاحب‌قلم

ناثر، نگارنده، کاتب، راقم

محرر
نویسنده به کسی گفته می‌شود که به نوشتن می‌پردازد. واژهٔ نگارنده نیز گاه هم‌معنی با نویسنده به کار می‌رود.
امروزه این لفظ عمومیت یافته و علاوه بر داستان نویسان به افرادی که در زمینه‌های دیگر نیز می‌نویسند اطلاق می‌شود. مانند نویسندگان نمایش‌نامه که به آن‌ها نمایش‌نامه‌نویس یا تئاتر نویس یا نویسندهٔ متن فیلم که به آن‌ها فیلم‌نامه‌نویس می‌گویند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

نویسنده

ادیب، مصنف، دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نگارنده، وراق،
(متضاد) خواننده

فارسی به انگلیسی

نویسنده‌

Author, Contributor, Eer _, Scribe, Speller, Writer

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

نویسنده

کاتب، ملحن، مولف

تعبیر خواب

نویسنده

اگر عالمی بیند که نویسندگی می کرد، دلیل منفعت بود. اگر شعر و افسانه می نوشت، دلیل است به کار دنیا مشغول شود و آخرت را فرو گذارد. اگر بیند که قرآن یا توحید یا دعوات می نوشت، دلیل خیر و برکت و منفعت بود. اگر در خواب بیند که نامه مهتری نوشت، دلیل خیر و منفعت است. اگر صالح بود. اگر فاسق بود، دلیل که توبه کند. اگر به سرخی نوشت، دلیل که به عشرت دنیا مشغول شود. اگر به زردی نوشت، دلیل بیماری است. اگر بیند که به سبزی نوشت دلیل که نیک نام شود. اگر به زر یا سیم نوشت، دلیل است از پادشاه منفعت یابد. - محمد بن سیرین

دیدن نویسندگی به خواب چهاروجه است.
اول: خیرو نیکی. دوم: مال و منفعت. سوم: چیزی که به مکر حاصل کند. چهارم: معزولی از عمل. - امام جعفر صادق علیه السلام

اگر چیزی نوشت و نویسنده بود، دلیل که به حیله مال از مردم بستاند. - حضرت دانیال

فرهنگ فارسی هوشیار

نویسنده

کسی که سواد نوشتن دارد، آنکه نوشتن تواند

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

نویسنده

Autor (m), Schriftsteller (m), Urheber (m), Verfasser (m), Schreiber (m), Schriftsteller (m)

واژه پیشنهادی

نویسنده

میرزا

صاحب قلم

منشی

معادل ابجد

نویسنده

185

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری