معنی نویسنده تاریخ تئاتر جهان
حل جدول
براکت
نویسنده تاریخ مشروطه
احمد کسروى
نویسنده تاریخ تمدن
دورانت
نویسنده تاریخ مسعودی
بیهقی
ابوالفضل بیهقی
لغت نامه دهخدا
تئاتر. [ت ِ آ] (فرانسوی، اِ) رجوع به تآتر شود.
تاریخ نویس
تاریخ نویس. [ن ِ] (نف مرکب) نویسنده ٔ تاریخ. مورخ:
تاریخ نویس عشقبازی
گوید ز نوشته های تازی.
نظامی.
فرهنگ عمید
زمان وقوع یک امر یا حادثه: در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹،
دانش ثبت و شرح وقایع و سرگذشت پیشینیان: معلم تاریخ،
دوره و زمان معین و معلوم: تاریخ صفویان،
نوشته و متنی در مورد وقایع و سرگذشت پیشینیان: تاریخ بیهقی،
(اسم مصدر) تقویم، گاهشماری: تاریخ هجری،
* تاریخ جلالی: = تقویم * تقویم جلالی
* تاریخ رومی: = تقویم * تقویم رومی
* تاریخ شمسی: = تقویم * تقویم شمسی
* تاریخ قمری: = تقویم * تقویم قمری
* تاریخ مَلِکی: = تقویم * تقویم مَلِکی
* تاریخ میلادی: = تقویم * تقویم میلادی
* تاریخ هجری: = تقویم * تقویم هجری
* تاریخ یزدگردی: = تقویم * تقویم یزدگردی
تئاتر
نمایشی که در آن بازیگران، نمایشنامهای را در مکانی مخصوص اجرا میکنند، نمایش،
محل اجرای نمایش، تماشاخانه،
فارسی به عربی
تاریخ، عصر
عربی به فارسی
خرما , درخت خرما , نخل , تاریخ , زمان , تاریخ گذاردن , مدت معین کردن , سنه , تاریخچه , سابقه , پیشینه , بیمارنامه
فارسی به انگلیسی
Portray, Director
فارسی به ایتالیایی
teatro
فرهنگ معین
اجرای زنده نمایشنامه، ساختمان یا تالاری که در آن نمایش اجرا شود، نمایش سرا. (فره). [خوانش: (تَ) [فر.] (اِ.) = تیاتر. تآتر: ]
مترادف و متضاد زبان فارسی
تماشاخانه، نمایشخانه، نمایش، نمایشنامه،
(متضاد) سینما
معادل ابجد
2456