معنی نویسنده رمان آرون بر

لغت نامه دهخدا

آرون

آرون. (اِ) صفت نیک. خصلت حمیده. خوی خوش:
به آرون او نیست در بوم و رست
جهان را به آرون و آذین بست (کذا).
عنصری.

آرون. [وَ] (اِ) آبکش. ترشی پالا. زازل. رجوع به آردن شود. و ظاهراً یکی از دو صورت مصحف دیگریست.


وادی آرون

وادی آرون. [ی ِ] (اِخ) رودی است در ناحیه ٔ کتلونیه ٔ اندلس. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 199).


رمان

رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.

رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.

حل جدول

نویسنده رمان آرون بر

ویدال


آرون کلاگ

برنده نوبل شیمی در سال 1982 میلادی


آرون سیچانور

برنده نوبل شیمی در سال 2004 میلادی


نویسنده رمان ابله

داستایوسکى


نویسنده رمان سالمرگی

اصغر الهی


نویسنده رمان مفیدآقا

مرتضی کربلایی لو

فرهنگ فارسی هوشیار

آرون

صفت نیک، خصلت حمیده

فرهنگ معین

آرون

(اِ.) صفت نیک، خوی خوش.

نام های ایرانی

آرون

پسرانه، صفت نیک و خصلت پسندیده

گویش مازندرانی

او – آرون

نام مکانی در سوادکوه

معادل ابجد

نویسنده رمان آرون بر

935

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری