معنی نویسنده رمان خوابهای گم شده
حل جدول
نادر وحید
خوابهای گم شده
نادر وحید (ققنوس)
گم شده
ضاله
نویسنده رمان احتمالاً گم شده ام
سارا سالار
بهشت گم شده
منظومه جان میلتون
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
مفقود، ناپدیدشده،
[مجاز] بهبیراههافتاده: راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی: ۷۰)،
گم
چیزی که از نظر انسان دور و ناپیدا شده باشد، پنهان، ناپیدا، ناپدید، مفقود،
کسی که به بیراهه رفته باشد،
* گم شدن: (مصدر لازم)
ناپدید شدن،
از راه خود منحرف شدن، به بیراهه افتادن،
* گم کردن: (مصدر متعدی)
مفقود کردن،
از دست دادن،
[قدیمی] نابود کردن،
* گم گشتن: (مصدر لازم) گم شدن، ناپدید شدن،
فرهنگ معین
(گُ. شُ دِ) (ص.) واقع در جایی نامعلوم یا فراموش شده.
لغت نامه دهخدا
زبان گم شده. [زَ گ ُ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) گنگ شده. بی زبان شده. خاموش گشته:
آری منم آن نای زبان گم شده که اسرار
الا ز ره چشم بمحرم نفروشم.
خاقانی.
چون نای شدم سر چو زبان گم شده خواهم
تا بیش ز کس دم نخرم دم نفروشم.
خاقانی.
گم گم
گم گم. [گ ُ گ ُ] (اِ صوت) آواز کندیدن نقب. (غیاث اللغات) (آنندراج).
گم
گم. [گ ُ] (ص) گیلکی گوم. مفقود. غایب و ناپدید. آواره. سرگشته (بابودن و شدن و کردن و گشتن صرف شود). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مفقود. (آنندراج). گمراه:
گمراه گشته ای ز پس رهبران کور
گم نیست راه راست ولیکن تو خود گمی.
ناصرخسرو.
شه راه مردمی است سبیل الرشاد تو
زآن مردمی تو کز ره نامردمی گمی.
سوزنی.
عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گم است که را رهبری کند.
سعدی (گلستان).
چه شبها نشستم درین فکر گم
که دهشت گرفت آستینم که قم.
سعدی (بوستان).
گنهکارتر چیز مردم بود
که از کین و آزش خرد گم بود
کجا هفت دریا عدم مردم است
که در قطره ٔ هستی خود گم است.
امیرخسرو.
و رجوع به گم شدن و گم کردن شود. || خَله. هرزه. یافه. (یادداشت مؤلف).
واژه پیشنهادی
سارا سالار
معادل ابجد
1470