معنی نویسنده رمان من او
حل جدول
رضا امیرخانی
من او
رضا امیرخانی (افق)
اثری از رضا امیرخانی
نویسنده رمان پرنده من
فریبا وفی
نویسنده رمان شوهر عزیز من
فریبا کلهر
نویسنده رمان ابله
داستایوسکى
نویسنده رمان سالمرگی
اصغر الهی
واژه پیشنهادی
اورهان پاموک
نویسنده رمان «من می روم»
ژان اشنوز
نویسنده رمان «شایو»
او سامو دازای
نویسنده فیلم او
رهبر قنبری، نقی نعمتی
نویسنده رمان «من لوسی بارتون هستم»
الیزابت استروت
لغت نامه دهخدا
رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.
رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.
ترکی به فارسی
او 2- آن
معادل ابجد
573