معنی نویسنده فرانسوی اثر به سوی اصفهان

لغت نامه دهخدا

سوی

سوی. [س َ وی ی] (ع ص) مستقیم. راست:
گرفته اند نکوخواه و بدخوه تو مدام
یکی طریق ضلالت یکی سبیل سوی.
سوزنی.

سوی. [س َ وی ی] (ع ص) راست و درست. || (اِ) میانه ٔ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط. (اقرب الموارد). || قصد. یقال: قصدت سواه، ای قصدت قصده. (منتهی الارب) (آنندراج). || مکان سوی. جای با نشان و علامت. یقال: مررت برجل سوی و العدم، یعنی وجود و عدم آن برابر است. (آنندراج) (منتهی الارب).

سوی. [س َ وی ی] (ع ص) تندرست. (دهار). درست اندام. ج، سویون و اسویاء. (مهذب الاسماء).

معادل ابجد

نویسنده فرانسوی اثر به سوی اصفهان

1603

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری