معنی نویسنده ناقوسى براى آدانو
حل جدول
جان هرسى
نویسنده ناقوسی برای آدانو
جان هریس
یکایى براى جرم
پوند
براى چشم زخم
سپند
براى جشم زخم
سپند
سرود براى شیطان
منظومه جوزوئه کاردوتچى
نویسنده
اهل قلم
صاحبقلم
ناثر، نگارنده، کاتب، راقم
محرر
نویسنده به کسی گفته میشود که به نوشتن میپردازد. واژهٔ نگارنده نیز گاه هممعنی با نویسنده به کار میرود.
امروزه این لفظ عمومیت یافته و علاوه بر داستان نویسان به افرادی که در زمینههای دیگر نیز مینویسند اطلاق میشود. مانند نویسندگان نمایشنامه که به آنها نمایشنامهنویس یا تئاتر نویس یا نویسندهٔ متن فیلم که به آنها فیلمنامهنویس میگویند.
نرم افزارى براى طراحى
کورل
ترانه اى براى ستارگان
اثر ژاک آلکسى استفان
ترانه اى براى داوود
منظومه کریستوفر اسمارت
همه چیز براى عشق
نمایش نامه جان درایدن
فارسی به عربی
استعدّ ل
لغت نامه دهخدا
نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).
تعبیر خواب
اگر چیزی نوشت و نویسنده بود، دلیل که به حیله مال از مردم بستاند. - حضرت دانیال
واژه پیشنهادی
کپسول
معادل ابجد
667