معنی نکوهش کردن

لغت نامه دهخدا

نکوهش کردن

نکوهش کردن. [ن ِ هَِ ک َ دَ] (مص مرکب) نکوهیدن. هجو. هجا. (یادداشت مؤلف). سرزنش کردن. ملامت کردن:
اگر روزی از تو پژوهش کنند
همه مردمانت نکوهش کنند.
بوشکور.
هر آنگه که رشک آورد پادشا
نکوهش کند مردم پارسا.
فردوسی.
نکوهش فراوان کند زال زر
همان نیز رودابه ٔ پرهنر.
فردوسی.
تو از کشورم بگذری در جهان
نکوهش کنندم مهان و کهان.
فردوسی.
بی دانشان اگرچه نکوهش کنندشان
آخر مدبران سپهر مدورند.
ناصرخسرو.
جهان را چو نادان نکوهش مکن
که بر تو مر او را حق مادری است.
ناصرخسرو.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را.
ناصرخسرو.
نکوهش مکن عاقلی را که در صف
برای نشست خود آخور گزیند.
خاقانی.
عزب را نکوهش کند خرده بین
که می رنجد از خفت وخیزش زمین.
سعدی.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

نکوهش‌ کردن‌

Criticize, Decry, Lecture, Objurgate, Remonstrate

فارسی به عربی

نکوهش کردن

انتقد، وبخ

فرهنگ فارسی هوشیار

نکوهش کردن

سرزنش کردن عیب گویی کردن.

معادل ابجد

نکوهش کردن

655

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری