معنی نگ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی هوشیار
سخن بزرگان
به ندرت مردی پیدا می شود که بدون شاهد، عمل خیری را انجام دهد.
گویش مازندرانی
دستگیره ی ساده ی چوبی که به پشت در نصب کنند
واژه پیشنهادی
فرهنگ واژههای فارسی سره
نگ هداری
فرهنگ معین
(غَ مَ) [ع. غنیمه] (اِ.) هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2- در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد.
معادل ابجد
70