معنی نگ

لغت نامه دهخدا

نگ

نگ. [ن َ] (اِ) کام. سقف دهان. (از برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ خطی). گنابادی: نَک (دندان)، قیاس شود با نُک و نوک. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).


مشگین شهر

مشگین شهر. [م ِ ش َ](اِخ) رجوع به خیاو در همین لغت نامه و فره-نگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.

حل جدول

نگ

سقف دهان


سق ، نگ

سقف دهان


سقف دهان

نگ

قس

کام

سق، نگ

سق

نگ

فرهنگ فارسی هوشیار

نگ

(اسم) سقف دهان کام.


عد نگ

این واژه به همین گونه در برهان قاطع آمده و فرهنگ آنندراج آن را پارسی می داند از این روی واژه باید ادنگ باشد یکی از آرش های دنگ در پارسی گول و بیهوش است برهان عدنگ را برابر با نادان آورده و ناخوشایند


کار نگ

(صفت) چرب زبان زبان آور فصیح.

سخن بزرگان

سه نگ

به ندرت مردی پیدا می شود که بدون شاهد، عمل خیری را انجام دهد.

گویش مازندرانی

جن نگ

دستگیره ی ساده ی چوبی که به پشت در نصب کنند

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حفظ

نگ هداری

فرهنگ معین

غنیمت

(غَ مَ) [ع. غنیمه] (اِ.) هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2- در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد.

معادل ابجد

نگ

70

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری