معنی نگاهی دزدانه و نامعلوم
حل جدول
زیرچشمی
زیر چشمی
ناشناخته و نامعلوم
غریب، گمنام، مجهول، مجهول الهویه، ناشناس، نامعلوم
نامعلوم
نا مشخص،مجهول،نامشخص
مجهول، نادانسته، ناشناخته، نامشخص، نامحقق
نشناخته
ناشناخته
لغت نامه دهخدا
دزدانه. [دُ ن َ / ن ِ] (ق مرکب) منسوب به دزد، بطوردزدی. (ناظم الاطباء). چون دزدان. دزدکی:
آن یکی بررفت بالای درخت
می فشاند او میوه را دزدانه سخت.
مولوی.
و رجوع به دزدکی شود.
- امثال:
دزدانه درو دیده که دردانه اسیر است، و سبب آن چنین بود که رسم است زنان دردانه یا ظرف ریزه بقدر استطاعت به موهای سر بندند بزعم آنکه اگر کسی چشم بد کند آن دردانه یا ظرف ریزه خود بخود از هم شکند وصاحبه ٔ خود را از آسیب عین الکمال محفوظ دارد، هرگاه کسی درصدد اضرار بود و نتواند ضرر رساند این مثل گویند. (آنندراج):
دل در شکن طره ٔ جانانه اسیر است
دزدانه درو دیده که دردانه اسیر است.
آقارهی شاپور (از آنندراج).
نامعلوم
نامعلوم. [م َ] (ص مرکب) غیرمعین. (ناظم الاطباء). مجهول. نامشخص: که راه مخوف است و... هنگام حرکت نامعلوم. (کلیله و دمنه). || نشناخته. (ناظم الاطباء). نامعروف.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
پنهانی، دزدکی، غافلگیرانه، مخفیانه،
(متضاد) آشکارا، فاش
فارسی به عربی
خافت، شرطی، غیر محدود، غیر موکد، مبهم، متعذر وصفه، مجهول، مخفی، مریب، معلق
معادل ابجد
400