معنی نگهداری کردن

فارسی به انگلیسی

نگهداری‌ کردن‌

Conserve, Keep, Shield, Tend, Uphold

فارسی به ایتالیایی

نگهداری کردن

conservare

mantenere


نگهداری

tutela

mantenimento

manutenzione

فارسی به آلمانی

نگهداری کردن

Aufhalten, Behalten, Bewahren, Einhalten, Erhalten, Halten, Sichern, Unterhalt, Unterhaltskosten [noun]


نگهداری

Unterhalt, Unterhaltskosten [noun]

واژه پیشنهادی

حل جدول

فارسی به عربی

نگهداری کردن

احم، صیانه، عیش


نگهداری

احتفاظ، استمرار، حفظ، حمایه، صیانه، وصایه

مترادف و متضاد زبان فارسی

نگهداری

حفاظت، حفظ، صیانت، پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت، توجه، مراقبت، مواظبت، بازداری، ضبط، کف، پرستاری، سرپرستی

فرهنگ فارسی هوشیار

نگهداری

‎ محافظت حراست، مواظبت.

فرهنگ عمید

نگهداری

نگاه داشتن، محافظت،
پرستاری،

معادل ابجد

نگهداری کردن

564

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری