معنی نیم دست
لغت نامه دهخدا
نیم دست. [دَ] (اِ مرکب) مسند کوچک. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث اللغات). تخت خرد. مسند خرد. (فرهنگ خطی). چه، دست به معنی صدر و مسند عالی است. (برهان قاطع) (آنندراج):
دست آفت بدو چگونه رسد
که در او نیم دست دستور است.
انوری (از انجمن آرا).
|| نصف واحد کامل از چیزی مانند نیم دست صندلی یعنی سه صندلی. (از فرهنگ فارسی معین). نیمی از یک دست ابزار خانه. رجوع به دست شود.
فرهنگ معین
(دَ) (اِمر.) تخت، مسند کوچک.
فرهنگ عمید
تخت، مسند: دست آفت بدو چگونه رسد / تا در او نیمدست دستور است (انوری: ۶۷)،
[قدیمی] نیمکت،
حل جدول
نصفی از یک مجموعه
معادل ابجد
564