معنی نیکوکاری
لغت نامه دهخدا
نیکوکاری. (حامص مرکب) لطف. کرم. احسان. برّ. (السامی). خوبی. مبرت. (یادداشت مؤلف). خیر. کار خیر کردن. دستگیری: هرکه اخبار گذشتگان را بخواند... بتواند دانست که نیکوکاری چیست... و چیست که از مردم یادگار ماند. (تاریخ بیهقی). تا بدان حد که سلاطین روزگار را در نیکوکاری بدو تشبیه کنند. (کلیله و دمنه). علم به کردار نیک جمال گیرد که میوه ٔ درخت دانش نیکوکاری و کم آزاری است. (کلیله و دمنه).
حل جدول
احسان
مترادف و متضاد زبان فارسی
احسان، بخشش، کرم، نکوکرداری، نیککنشی،
(متضاد) بدکرداری
فارسی به انگلیسی
Benefaction, Beneficence, Charity, Philanthropy
فارسی به عربی
صدقه
فارسی به ایتالیایی
beneficenza
واژه پیشنهادی
خیرات
معادل ابجد
317