معنی ها
لغت نامه دهخدا
ها. (اِ) هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی «ها» گوئیم. در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ٔ ساتی سانسکریت میباشد. درپهلوی هات گفته اند. اصلاًاین کلمه به معنی پیوند و بستگی است، مشتق از فعل ها که به معنی بهم پیوستن و بستن است، در سانسکریت سیاتی. در هر جا که کلمه ٔ «ها» آمده از آن فصل یسنا اراده کرده اند، چنانکه کلمه ٔ «کرده » از برای تعیین فصل «وسپرد» و «فرگرد» از برای تعیین فصل «وندیداد» اختصاص یافته است. کلمه ٔ «ها» بخصوص به هر یک از هفده فصل گاتها که جزو یسناست اطلاق میشود. در انجام هر یک از هفده فصل منظوم گاتها به نثر افزوده شده: اهیاس ها میستائیم. خشماویه گئوش اُوروهار میستائیم... (یسنا پورداود ج 1 صص 25-26).
ها. (صوت) اشاره به قریب و نزدیک. (برهان). کلمه ٔ اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند. (ناظم الاطباء). به معنی اینک باشد که مصغر این است. (برهان):
چو من ناورد پانصد سال هجرت
دروغی نیست ها برهان من ها.
خاقانی.
کعبه چه کنی با حجرالاسود و زمزم
ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 443).
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف
گفت که ها هدهد سبای صفاهان.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 360).
پس از صد سال اگر گوئی کجا او
ز هر بیتی ندا خیزد که هااو.
نظامی.
ها. (ع اِ) حرفی است از حروف مهموسه و گاهی زائد آید و مبدل شود. (منتهی الارب). نام حرف «هَ». ج، هاآت. (ناظم الاطباء).
ها. (ع ضمیر) ضمیر مفرد غایب مؤنث و به معنی آن، او و خویش است. باثرها، بعینها، بنفسها، دنیا و مافیها. فاطمه سلام اﷲ علیها.
ها. (ع حرف) حرف تنبیه است و بر چهار لفظ درآید:
1- اسم اشاره، مانند: «ذا» و «ذی » و جز آن. مخصوص اشاره ٔ به دور نباشد، مانند: «هذا»، «هذه »، «هذاک » و «هذیک ».
2- بر ضمیر رفعی که بوسیله ٔ اسم اشاره از آن خبر داده شده است، کقوله تعالی: ها أنتم هؤلاء. (قرآن 66/3 و 109/4 و 38/47). (ضمیر انتم بین دو «هاء» تنبیه برای تأکید است) و مانند آن «الا هولاء».
3- نعت «ای ّ» در ندا و از آن جدا نمیشود، مانند: ایها الرجل. و «ها» در «هذا» برای تنبیه واجب است برای اینکه مقصود از آن نداست و در «هذا» در لغت بنی اسد جائز است که الف آن حذف شود و ضمه داده شود، «هاء» آن از جهت اتباع و قرائت ابن عامر در «آیهالثقلان » بر این سیاق است.
4- بر نام خدادر قسم با حذف حرف قسم گفته میشود: ها اﷲ مافعلت. با قطع همزه و وصل آن، و در هر دو صورت اثبات الف و حذف آن. و آن مبدل از واو قسم است. (منتهی الارب). حرف تنبیه است در اینجا نیز اغلب بعد از «ها» همزه ای بیفزایند و «هاءالتنبیه » گویند. ولی صواب آن است که همزه ای افزوده نشود، زیرا های تنبیه حرف هجای «هَ» نیست بلکه حرف معنائی است مرکب از هاء و الف (ها)، چنانکه «لم » مثلاً حرفی است مرکب از لام (ل) و میم (م). بنابراین افزودن همزه موردی ندارد، باید الف «ها» را بالتقاء ساکنین حذف کرد و «ها التنبیه » گفت. (خیام پورنشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز).
ها. (ع صوت) به معنی اینک می آید چنانکه هرگاه به مردی گویند: این انت، جواب میگوید: ها انا ذا؛ یعنی اینک منم.و اگر به زنی گویند: این انت، گوید ها انا ذه، و اگر به کسی گویند: این فلان، هرگاه نزدیک باشد، میگوید:ها هو ذا. هرگاه دور باشد میگوید: ها هو ذاک. و در زن هرگاه نزدیک بود، میگوید: ها هی ذه، و اگر دور بود، میگوید: ها هی تلک. و ضمیر «ها» استعمال میگردد در موضع جر و نصب هر دو. قوله: فألهمها فجورها و تقویها. (قرآن 8/91). و در قسم و سوگند گویند: لاهااﷲ مافعلت، یعنی سوگند به خدا نکردم من. (ناظم الاطباء).
ها. (اِ) نام حرف هَ: آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم «ها» سوخت. الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد... (چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامه ٔ ایران کنونی). || هاء دوچشم، در تداول عامه هاء هوز است.
ها. (ق) (در تداول) آری، در مقابل نه: یا ها یا نه. نه ها، نه، نه. نه ها گفت نه نه، یعنی هیچ نگفت:
پریرویان مه سیما سلامی ها علیکی نه.
ها. (اِ) سفیدی روی مرغ. (برهان).
ها. (ع اِ فعل) به معنی خذ (بگیر)، مانند هع اصل آن ها (بوده) الف به اجتماع ساکنین حذف شده است. و هائی مانند (هاعی) برای زن و (هاآ) مانند (هاعا) برای تثنیه و هائوا وهأن (هعن) و هرگاه ترا گفته شود هاء میگوئی: مااهاء؛یعنی نمی گیرم (ای مااخذ) و لا هاء اﷲ ذا؛ یعنی سوگندبه خدای و یا فصیح تر آن لا هااﷲ ذابترک مد است. و یامد لحن است و اصل آن لا و اﷲ هذا است یعنی ما اقسم به، پس اسم اﷲ بین ها و ذا داخل شود. (منتهی الارب).
ها. (اِ) تپانچه بروی کسی زدن. (برهان) (ناظم الاطباء).
ها. (صوت) در مواردی «ها» به معنی بنگر، ببین، بهوش باش و مانند اینها به کار میرود که در این صورت از اصوات تنبیه و تحذیر به شمار میرود و ممکن است مخفف هان باشد، چنانکه صاحب نهج الادب در ذیل حروف تنبیه پس از ذکر هان آرد: «ها چون هادرویش و می تواند که ها بخصوصه مخفف هان بود که هم برای این معنی آید، چنانکه هادوری به معنی گدای مبرم یعنی شخصی که دوری از او بهتر است، در محل تخصیص و آگاه کردن مستعمل شده اولاً بعد از آن به معنی گدای مبرم آمده مجازاً. اثیر اخسیکتی گفته:
معیشتی نه که با عزت و قناعت آن
به هر دری نروم چون گدای هادوری.
و همچنین ها درویش نام دشت شده که در ترکستان است و اگر گویند قلب است پس در اصل دوری ها و درویش ها بوده می تواند شد، لیکن نظائر آن در مستعلات دیده نشد هرچند قلب در فارسی به انواع حدی و شماری ندارد. (نهج الادب ص 570).
ها ثریا نه خوشه ٔ عنب است
دست برکن ز خوشه می بفشار.
خاقانی.
از مهرخ من شدی خبر پرس
ها مهرخ مهربانم این است.
نظامی.
گفتی که کجاست دلستانت
ها دلبر دلستانم این است.
نظامی.
نروی ها. نکنی ها.
ها. (پیشوند) گاهی به معنی «وا» و «به » می آید: هاگرفتن = واگرفتن: گفت این خواری به خود ها نگیرم. (اسکندرنامه). قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد. (اسکندرنامه). گفت برو بپرس که طفغاچ کدام است و دست او هاگیر. (اسکندرنامه).
وگر گوید بگیرم زلف و خالش
به کوتا هانگیری هاممالش.
|| گاه در بعضی لهجه ها در اول پاره ای افعال درآید و ظاهراً تغییری در معنی نمی دهد: هادادن: خدا وقتی هامیده وَر وَرِ جماران هم هامیده.
فرهنگ معین
(اِ.) هر فصل از کتاب «یسنا».
(صت.) کلمه دال بر تنبیه، آگاه باش، (صت.) از ادات تحذیر است، هان، ها، مار. نروی ها! کلمه دال بر تحذیر: ها، مار. [خوانش: (وُ یَ یا یِ) [معر.] (پس.) پسوند دال بر معانی ذیل: ]
[په.] (پس.) نشانه جمع.
(ق ایجاب و تصدیق.) (عا.) آری، بلی. مق نه، (ق استفهام.) چه ¿ چه طور¿ [خوانش: (وُ یَ یا یِ) [معر.] (پس.) پسوند دال بر معانی ذیل: ]
فرهنگ عمید
[عامیانه] کلمۀ جواب، بلی، آری،
[عامیانه] چه گفتی؟: ها؟ با کی بودی؟
[عامیانه] درست است؟، نظر تو چیست؟: همهچیز گران شده، ها؟
[قدیمی] آگاه باش،
هوای گرمی که از ریهها خارج میشود،
علامت جمع: خانهها، چوبها، سنگها،
نام حرف «ه»،
* های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمیآید و بهصورت e
* های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه میآید و بهصورت h
حل جدول
بخار دهان، علامت جمع، هر فصلی از کتاب یسنا
بخاردهان، علامت جمع، هر فصلی از کتاب یسنا
هر فصلی از کتاب یسنا
بخار دهان
فارسی به عربی
اوه
عربی به فارسی
اورا (مونث) , ان زن را , باو , مال او
گویش مازندرانی
علامت تصدیق است
فرهنگ فارسی هوشیار
ضمیر مفرد غایب مونث و بمعنی آن، او و خویش است، بنفسها مافیها، علیها، و بمعنی بلی و آری می باشد
فرهنگ فارسی آزاد
ها، حرف تنبیه (آگاهانیدن) است مثل: هذا، ها انتم، هاالله، ایها که در همه «ها» برای تنبیه اضافه شده است،
ها، ضمیر متصل بهر سه قسم کلمه که به جای مفردِ مؤنثِ غایب می نشیند،
معادل ابجد
6