معنی هدایت

لغت نامه دهخدا

هدایت

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) (میرزا...) خلف میرزا شاه تقی نصرآبادی نویسد: جوان قابل بآرامی است در اوانی که به اصفهان بود به نوعی سلوک میکرد که دشمن و دوست زبان تحسین می گشودند و او را بیکدیگر مینمودند. در وقتی که والد او شیخ الاسلام مشهد مقدس بود وی نیز قاضی آن شهر بود و الحال شیخ الاسلام مشهد است. او راست:
به ما بیگانگیها چیست گاهی ؟
تبسم گر نمیخواهی، نگاهی
به جانان تحفه ٔ ما تنگدستان
گل داغی است یاریحان آهی.
(از تذکره ٔ نصرآبادی صص 177- 178). میرزاهدایت از شعرای قرن یازدهم هجری بوده است.

هدایت. [هَِ ی َ] (ع اِمص) هدایه. رهبری. راهنمایی. ارشاد. رهنمونی. (یادداشت به خط مؤلف). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی. (ناظم الاطباء):
بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. (تاریخ بیهقی).
قومی که بر هدایت ایشان خرد مشیر
قومی که بر سخاوت ایشان جهان عیال.
ناصرخسرو.
انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. (کلیله و دمنه). دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قناعت نشسته. (کلیله و دمنه).
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش.
خاقانی.
ائمه ٔ معرفت و هدایت در انجمن وی ناظر و واقف. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
تابه من امید هدایت کراست
تا به خدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
ز حرص من چه گشاید تو ره بخویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت.
سعدی.
- هدایت کردن، دلالت کردن. راهنمائی کردن. (یادداشت به خط مؤلف).
- هدایت کننده، آن که دیگری را راه نمایی کند.
- هدایت یابنده، آن که هدایت و راهنمایی پذیرد: برانگیخت او را در حالتی بود چراغ نوردهنده، و بشارت دهنده و ترساننده و هدایت کننده و هدایت یابنده. (تاریخ بیهقی). رجوع به هدایه شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت. در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف ناصرالدین شاه به ریاست مدرسه ٔ دارالفنون رسید. (از کتاب سال کیهان 1342 ص 399).
رضا قلی خان، فرزند محمد هادی ولادتش در شب پانزدهم محرم الحرام در سنه ٔ 1215 هَ. ق. در تهران واقع گردید. والدش از اعیان قریه ٔ چارده مضافات دامغان بوده و از اوان شباب ملازمت پیشه نموده و در حضرت قهرمان ایران محمدشاه قاجار (آقامحمدخان) خزانه دار بوده و در دوران فتحعلیشاه نیز این شغل را ادامه داده است. رضاقلی خان بنا به اظهار خود از دوران صغر طبعش به معلومات و منظومات راغب بوده و در دبستان به سخن منظوم زبان گشوده است. آثار و تألیفات او که خود در سن 45 سالگی آنها را در خاتمه ٔ ریاض العارفین نام برده است عبارتنداز: 1- مثنوی هدایت نامه در بحر رمل. 2- مثنوی گلستان ارم. 3- مثنوی دیگر موسوم به انیس العاشقین. 4- مثنوی موسوم به بحرالحقایق. 5- کتاب مظاهرالانوار. 6- مثنوی انوارالولایه. 7- مثنوی خرم بهشت. 8- فهرست التواریخ. 9- منهج الهدایه. 10- مفتاح الکنوز. 11- تذکره ٔ ریاض العارفین. 12- مدارج البلاغه. 13- مجمعالفصحا در تذکره ٔ شعرا شامل دو مجلد بزرگ. 14- لطایف المعارف. 15- رساله ٔ جامع الاسرار. 16 تا 18- سه جلد در تکمیل تاریخ روضهالصفای میرخواند. 19- دیوان غزلیات شامل بیش از8 هزار بیت. 20- دیوان قصاید شامل بیش از 10 هزار بیت. (از خاتمه ٔ ریاض العارفین چ سنگی ص 352 ببعد). آنچه رضاقلی خان هدایت به روضهالصفا افزوده شامل تاریخ دوره ٔ صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه است. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 206). از تألیفات دیگر او فرهنگ معروف انجمن آرای ناصری و کتابی به نام نژادنامه است و فرهنگ مزبور آخرین اثر اوست. رضاقلی خان علاوه بر تحقیقات و تألیفات متعدد خدمت دیگری به فرهنگ ایران کرده و آن تأسیس یک چاپخانه است که بسیاری از کتب ادبی در عصر قاجاریه در آن چاپخانه طبع شده است. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 370 و 371).

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) صادق. رجوع به صادق هدایت شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) طبرستانی. رجوع به هدایت (رضا قلیخان) شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) مخبرالسلطنه. رجوع به هدایت (مهدیقلی) شود.

هدایت. [هَِ ی َ] (اِخ) مهدیقلی... از خاندان معروف هدایت و از بستگان رضا قلیخان است. وی از مطلعان تاریخ و فرهنگ ایران بود و در سیاست بمناصب عالی رسید آثار بسیاری از خود بجا گذاشته و آنچه بطبع رسیده عبارت است از:
1- فوائدالترجمان در تعلیم زبان فرانسه در 2 جلد. 2- تحفهالاَّفاق در تاریخ، جغرافیا، سیاست و افتصاد اروپا. 3- گزارش ایران باستان با تحقیقی در سلسله ٔ کیان. 4- مجمعالادوار در علم موسیقی. 5- افکار امم در تحقیق مذاهب و تطبیق با حکمت. 6- سفرنامه ٔ گرد کره از طریق چین و ژاپن به عزم زیارت بیت اﷲ. 7- خاطرات و خطرات. 8- تعلیم الاطفال در تدریس الفبا و الفبای مخصوص.
وی تا آخرین سالهای عمر خود و بنا بنوشته ٔ خودش تا سال 1326 هَ.ش. که خاطرات و خطرات را مینوشته همواره در کار تصنیف و تألیف بوده و آثار دیگری نیز بوجود آورده که عمرش برای طبع آنها وفا نکرده است. (از کتاب خاطرات و خطرات).
حاج مخبرالسلطنه هدایت در سال 1305 هَ.ش. وزیر فوائد عامه گردید. در اردیبهشت 1306 به ریاست دیوان عالی تمیز منصوب شد و سپس در خرداد ماه 1306 هَ.ش. برای اولین بار به نخست وزیری رسید. مخبرالسلطنه در دیماه 1309 مجدداً نخست وزیر شد و کابینه ٔ دوم خود را تشکیل داد. در فروردین 1312 پس از تشکیل دوره ٔ نهم مجلس شورای ملی از نخست وزیری مستعفی و برای بار سوم مأمور تشکیل کابینه گردید. وی در روز چهارشنبه 22 شهریور 1334 هَ.ش. درگذشت. (از فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

هدایت

(هِ یَ) [ع. هدایه] (اِمص.) راهنمایی، راه راست نمودن.

فرهنگ عمید

هدایت

راهنمایی کردن، راه راست نمودن،

حل جدول

هدایت

رهنمود، راهنمایی

ارشاد، دلالت، راهنمایی، هدی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

هدایت

راهبرد، رهنمود، راهنمایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

هدایت

ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی،
(متضاد) اضلال

فارسی به انگلیسی

هدایت‌

Conduction, Direction, Guidance, Tutelage

فارسی به عربی

هدایت

اتجاه، توجیه

نام های ایرانی

هدایت

پسرانه، راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد، نویسنده نامدار قرن چهاردهم، صادق هدایت

فرهنگ فارسی هوشیار

هدایت

راهنمائی و ارشاد کردن و رهبری

فرهنگ فارسی آزاد

هدایت

هِدایَت، غیر از معانی مصدری، راهنمائی به وصول به مطلوب،

معادل ابجد

هدایت

420

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری