معنی هدر دهنده مال و ثروت

حل جدول

لغت نامه دهخدا

مال دهنده

مال دهنده. [دَ هََ دَ / دِ] (نف مرکب) مال ده:
مر حاشیه ٔ شاه جهان را و حشم را
هم مال دهنده ست و هم مال ستان است.
منوچهری.
و رجوع به مال ده شود.


هدر

هدر. [هََ دَ / هََ] (ع ص) رایگان از خون و حق و جز آن. (منتهی الارب). ساقط و باطل:ذهب دمه هدراً؛ ای باطلا. || مباح. || باطل و ضایع. (ناظم الاطباء). در این معانی بیشتر با مصادر یا روابط فارسی ترکیب شود:
هر که از راه گوش کشته شود
ز اندرون پوست خون او هدر است.
خاقانی.
- به هدر دادن، از دست دادن. مفت و رایگان از کف دادن چیزی. (یادداشت به خط مؤلف).
- به هدر رفتن، از دست رفتن. که چیزی رایگان از دست کسی برود.
- هدر دادن، به هدر دادن.
- هدر رفتن، به هدر رفتن.
- هدر ساختن، هدر دادن:
همچو کرم سرکه او ناگه ز شیرین انگبین
بیخرد چون کرم پیله جان خود سازد هدر.
ناصرخسرو.
- هدر شدن، به هدر رفتن. از دست رفتن:
گر از کفایت گویند، با کفایت او
همه کفایت صاحب شود هبا و هدر.
فرخی.
دمنه گفت: عاقبت وخیم کدام است ؟ گفت: هدر شدن خون او. (کلیله و دمنه).
- هدر کردن، هدر دادن. به هدر دادن. (یادداشت مؤلف).
|| ناچیز. (ناظم الاطباء). بیهوده. بی ثمر. بی فایده. بی نتیجه. بی ارزش:
ادب صاحب پیش ادب تو هدر است
نامه ٔ صابی بانامه ٔ تو خوار و سئیم.
فرخی.
آنچیزکه عالم بدوست باقی
هرگز هدر و بی اثر نباشد.
ناصرخسرو.
ور چنین است چه گویی که جدا از بر ماست ؟
سخنت سوی خردمند محال و هدر است.
ناصرخسرو.
نیکی و بدی را بکوش دائم
تا خلقت شخصت هدر نباشد.
ناصرخسرو.
حال ما و این طبیبان سربسر
پیش لطف عام تو باشد هدر.
مولوی.

هدر. [هََ دَ] (ع مص) رایگان وباطل شدن حق و خون و جز آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || باطل گردانیدن چیزی. (منتهی الارب). باطل گردانیدن خون و جز خون را. (اقرب الموارد).

هدر. [هَِ] (ع ص) گران: رجل هدر؛ مرد گران. (منتهی الارب). مرد سنگینی که خوبی در او نبود. (اقرب الموارد).


ثروت

ثروت. [ث َرْ وَ] (ع اِ) ثراء. دارائی. توانگری. کثرت مال. مال. مکنت. نعمت. دولت. هستی. ذروت:
با کرم او الف که هیچ ندارد
در سرش اکنون هوای ثروت شین است.
انوری.
اسلاف او در ایام آل سامان به ثروت تمام و حرمت موفور مشهور بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 435).
این دعا می کرد دایم کای خدا
ثروتی بی رنج روزی کن مرا.
مولوی.
|| بسیاری مردم. بسیار عدد از مردم: انه لذو ثروه من مال و رجال. || شبی که ماه و پروین با هم جمع شوند. || مهتری. (غیاث اللغه). || ثروت یا علم ثروت، علم اقتصاد، علم تولید و تقسیم و مصرف ثروت، و در این مورد ثروت عبارت است از انواع دارائی آدمی از کالا و خواربار و ابزار و ماشین آلات و راه آهن و غیره.

فرهنگ فارسی آزاد

هدر

هَدَر، هَدر، (هَدَرَ، یَهدُرُ و یَهدِرُ) صنایع و باطل شدن یا نمودن و به هَدَر رفتن یا به هدر دادنِ مال، خون، حق، کوشش، نیرو و غیره را،

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

هدر

باطل، ضایع و بربادرفته،
* هدر دادن: (مصدر متعدی) از بین بردن، ضایع کردن،
* هدر رفتن: (مصدر لازم) از بین رفتن، ضایع شدن،

فرهنگ فارسی هوشیار

ثروت

دارائی، مال بسیار

معادل ابجد

هدر دهنده مال و ثروت

1460

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری