معنی هدف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(هَ دَ) [ع.] (اِ.) نشانه، غرض، نشانه تیر. ج. اهداف.
فرهنگ عمید
غرض، مقصود،
نشانۀ تیر،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
آرمان، آماج، انگیزه
مترادف و متضاد زبان فارسی
آماج، تیرخور، نشان، نشانه، غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور، آرمان، مرام، منوی، نصبالعین
فارسی به انگلیسی
Aim, Butt, Design, Destination, End, Goal, Intent, Object, Objective, Purpose, Target, Tendency, Mark
فارسی به ترکی
hedef
فارسی به عربی
ببغاء، بصر، سبب، ضحیه، عقب، علامه، نقطه، هدف، وخز
عربی به فارسی
دانستن , فرض کردن , ارزیابی کردن , شمردن , رسیدن , ناءل شدن (به) , به نتیجه رسیدن , قراول رفتن , قصد داشتن , هدف گیری کردن , نشانه گرفتن () حدس , گمان , جهت , میدان , مراد , راهنمایی , رهبری , نشان , هدف , مقصد , مقصود , عینی , معقول , قصد , عزم , منظور , پیشنهاد , در نظر داشتن , پیشنهادکردن , نیت , نشانگاه , تیر نشانه
ترکی به فارسی
هدف
فرهنگ فارسی هوشیار
نشانه ی تیر، غرض
فرهنگ فارسی آزاد
هَدَف، هر برافراشته و بلند (از بنا یا کوه و تپّه و غیره)، نشانه تیر، علامت و نشانه، مجازاً: غایت، مقصود، منظور (جمع: اَهداف)،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Objektiv [adjective], Zielen, Butte (f), Kolben (n), Stücksaß
معادل ابجد
89