معنی هدیه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
تحفه، ارمغان، پیشکش، جمع هدایا، پولی که در عروسی مهمانان به عروس یا داماد می دهند. [خوانش: (هَ یِّ) [ع. هدیه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
تحفه، ارمغان، پیشکش،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیشکش، ارمغان
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه، شیربها
فارسی به انگلیسی
Booty, Bounty, Favor, Gift, Grant, Offering, Present, Presentation, Testimonial, Token
فارسی به ترکی
hediye
فارسی به عربی
هدیه
نام های ایرانی
دخترانه، هدیه، ارمغان، تحفه
تعبیر خواب
اندیشه و فکر بود. - جابر مغربی
هدیه فرزند بود. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
اگر هدیه گوشت لطیف بود خیر ونیکی است. - امام جعفر صادق علیه السلام
ترکی به فارسی
هدیه
گویش مازندرانی
هدیه
فرهنگ فارسی هوشیار
تحفه، ارمغان، آنچه بکسی فرستند
فرهنگ پهلوی
پیشکشی
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Gabe (f), Geschenk (n)
واژه پیشنهادی
چشم روشنی
معادل ابجد
24