معنی هرتس

لغت نامه دهخدا

چایکوفسکی

چایکوفسکی. [کُف ْ] (اِخ) پیوتر ایلئیچ. آهنگساز بزرگ روس، در تاریخ 7 ماه مه سال 1840 م. متولد شده و در 6 ماه نوامبر سال 1893 درگذشته است. زادگاه وی دهی بود که اکنون شهر «وتکینسک » نامیده میشود و جزء جمهوری «اودمورت » میباشد. پدر چایکوفسکی مهندس معدن و رئیس کارخانه ٔ فلزسازی بود. چایکوفسکی از زمان کودکی نواختن پیانو را فراگرفت. وی در سال 1859 مدرسه ٔ حقوق را در شهر «پترزبورگ » بپایان رساندو در وزارت دادگستری مشغول کار شد و نخستین آزمایشهای او در تصنیف قطعات موسیقی مربوط بهمان زمان است. در سال 1861 چایکوفسکی وارد کلاس های انجمن موسیقی روسیه شد و این کلاس ها در سال 1862 مبدل به کنسرواتوار «پترزبورگ » گردید. نامبرده از استادانی چون «ن. ای. زارمبا» و «آ. گ. روبینشتئین » قسمت های مختلف موسیقی وتصنیف موزیک را می آموخت و در سالهائی که در کنسرواتوار مشغول تحصیل بود چند اثر سمفونیک تصنیف کرد که اوورتور «توفان رگباری » از همه مهمتر است. چایکوفسکی در ماه دسامبر سال 1865 کنسرواتوار را با امتیاز عالی تمام کرد و بعنوان رساله ٔ خود «کانتانی » را از روی قصیده ٔ معروف «بسوی شادی » اثر «ف. شیللر» تصنیف و ارائه نمود. در اوایل سال 1866 چایکوفسکی بشعبه ٔ انجمن موسیقی روسیه در مسکو دعوت شد که تئوری موسیقی را درس بدهد و کلاسهای موسیقی انجمن در پائیز همان سال مبدل به کنسرواتوار مسکو گردید. درسال 1866 سمفونی اول موسوم به «تخیلات زمستان » و در سالهای 1867- 1868 اوپرای «سردار» را طبق نمایشنامه ٔ «رؤیای رود ولگا» اثر «آ. ن. آستروفسکی » تصنیف کرد و این اوپرا نخستین بار در تاریخ 30 ژانویه ٔ سال 1869 در تآتر بزرگ مسکو نمایش داده شد. وی در سال 1868 منظومه ٔ سمفونیکی تحت عنوان «فاتوم » (تقدیر) تنظیم کرد. و در همین زمان آهنگساز مزبور مقداری پیس های مخصوص پیانو و رومانس تصنیف کرد و برای نواختن متجاوز از 50 آواز ملی روسی با پیانو (چهار دستی) نوت ساخت. در سال 1868 با عده ای از آهنگسازان جوان «پترزبورگ » یعنی اعضاء انجمن موسیقی «بالاکی رف » (موسیقی دان معروف) که به «گروه توانا» شهرت داشتند دوست شد. چایکوفسکی از راهنمایی های «بالاکی رف » پیروی کرده، در سال 1869 اوورتور- فانتزی «رومئو و ژولیت » را از روی نوشته ٔ شکسپیر ساخت. چایکوفسکی به آثار تاریخی ملی توجه داشت و بهمین سبب بساختن آثاری مانند: اوپرای «آپریچنیک » (فدائیان تسار) از روی تراژدی «لاژچنیکوف » و اوپرای «واکولا آهنگر» از روی داستان «شب قبل از میلاد مسیح » اثر «ن. و. گوگول » و موزیک برای نمایشنامه ٔ «دختر برفی » اثر«آ. ن. آستروفسکی » و بالت «دریاچه ٔ درنا» و سمفونی های دوم و سوم و فانتزی سمفونیک «توفان » از روی اثر «شکسپیر» و آثار زیاد دیگر اشتغال ورزید. در سال 1868 نخستین بار بعنوان نقاد موسیقی درمطبوعات بنگارش مطالب انتقادی پرداخت و در سال 1871بر اثر تجربیات آموزشی که اندوخته بود کتاب درسی دررشته ٔ هارمونی (هم آهنگی) را تألیف و منتشر کرد. در سال 1877 لطمه ٔ روحی شدیدی باو وارد شد و نامبرده از کرسی استادی کنسرواتوار کناره گیری کرد و در پائیزسال 1878 کنسرواتوار را بکلی ترک گفت. پس از آن غالباً یا در دهکده یا در خارج روسیه زندگی میکرد و بیشتر اوقات خود را در سویس و ایتالیا میگذراند. تصنیف سمفونی چهارم در سال 1877 و اوپرای «یئوگئنی - آنئگین » از روی رمان «پوشکین » از موفقیت های مهم زندگانی او است. پس از آن وی در سالهای 1878- 1879 اوپرای «دوشیزه ٔ اورلئآن » از روی اثر «ف - شیللر» و اوپرای «مازه پا» را از روی منظومه ٔ «پوشکین » با آثار متعدد دیگر بوجود آورد. درسال 1885 چایکوفسکی بسمت مدیر شعبه ٔ انجمن موسیقی روسیه در مسکو انتخاب گردید. در آن موقع شهرت او جهانگیر شده بود و از همان تاریخ نامبرده حومه ٔ شهر کوچک «کلین » را برای اقامت دائمی خود انتخاب کرد و در سال 1892 در داخل آن شهر عمارت کوچک دو اشکوبه ای برای سکنای خود اجاره نمود. در سالهای آخر عمر چایکوفسکی بکار رهبری ارکستر اهمیت زیاد میداد و در 19 ژانویه ٔ سال 1887 هنگام اولین نمایش اوپرای «چارق کوچولوها» (ساخته ٔ خود او) شخصاً آن را رهبری میکرد. در سالهای 1887- 1889 چایکوفسکی دو سفر نمایشی بزرگ به ممالک اروپا نمود و در کشورهای آلمان، چک، فرانسه و انگلستان هنرنمائی کرد. در بهار سال 1891 بایالات متحده ٔ امریکا سفر کرد و چند کنسرت سمفونیک را رهبری نمود. در سال 1892 بعضویت وابسته ٔ فرهنگستان (آکادمی) هنرهای زیبا، ضمیمه ٔ انستیتوی فرانسه انتخاب شد و در سال 1893 عنوان دکتری افتخاری دانشگاه کمبریج بوی اعطاء گردید. از سال 1885 ببعد بزرگترین آثار چایکوفسکی بوجود آمده است، از قبیل: اوپرای «ساحره » و «بی بی پیک » از روی منظومه ٔ «پوشکین » و «یولانتا» از روی درام «دختر رنه شاه » اثر «هرتس » و «پریروی خفته » و «شچلکونچیک » و سمفونی های پنجم و ششم موسوم به «سمفونی پاته تیک » و سمفونی برنامه ای «مانفرد» از روی اثر «ج. بایرون » و اوورتور فانتزی «هاملت » از روی اثر «شکسپیر» و «خاطرات فلورانس » برای سازهای سیمی و یک سری پیس های مخصوص پیانو و رومانسها و چندین اثر دیگر. در تاریخ 16 اکتبر سال 1893 در پترزبورگ نخستین بار سمفونی ششم چایکوفسکی تحت رهبری خود او اجرا شد و چند روز بعد این آهنگساز نامی سخت بیمار شد و در همین بیماری درگذشت. جنازه ٔ او در دیر بزرگ «آلکسارو نفسکایا» در «پترزبورگ » بخاک سپرده شده است.


رادیو

رادیو. [ی ُ] (فرانسوی، اِ) از «بی سیم - پرتو مجهول » مصدر آن رادیه، بمعنی شعاع دادن، شعاع افکندن، پرتو دادن، پرتو افکندن که بصورت اسمی و صفتی هر دو بکار رود در صورت صفتی بمعنی مشعشع و نورانی و در صورت اسمی علامت اختصاری رادیوتلگرافی، رادیوتلفنی، و رادیوگرافی است. و در فارسی به ابزاری برقی (الکتریکی) اطلاق شود که صوت را از فواصل دور ضبط و پخش کند و آن عبارت از دستگاه گیرنده ای است که امواج صوت را از مرکز یا استودیوی خاصی پخش میکند و هم اکنون از بزرگترین وسایل تبلیغی و سیاسی و فرهنگی بشمار میرود. در دائره المعارف بریتانیا آمده است: همچنانکه در سایر موارد پدیده های مهم فیزیکی واقع میشود امواج رادیویی هم از لحاظ تئوری از سالها پیش از آنکه جنبه ٔ عملی یابد، شناخته شده بود.
جیمز کلرک ماگزوئل در تئوری الکترومغناطسی نور که بین سالهای 1867- 1873 م. بسط یافت به تئوری الکترومغناطیسی موج در فضا اشاره کرد اما تا سال 1887که هنریخ هرتس اول دفعه در لابراتوار آن چیزی را که بنام امواج هرتز معروف است ایجاد کرد و بعداً بنام امواج رادیویی شناخته شد و همین امواج ابتدا امواج هرتز و بعد امواج رادیویی نامیده شد تا آن زمان کسی پیدا نکرده بود. هرچند امواج رادیویی از لحاظ فیزیکی از امواج نوری بزرگترند ولی هردوی آنها در فضای آزاد با یک سرعت منتشر میشوند (cm/sec 10* 2998) گرچه از دو زمینه این دو موج باهم اختلاف دارند طول امواج رادیویی بزرگتر از طول امواج نوری است گذشته از این برخلاف امواج نوری امواج رادیویی ساخت بشر همیشه فاز پیوسته هستند و این امر اجازه میدهد که در آنها طنین بکار رود. (از دایره المعارف بریتانیکا).
طیف رادیویی: طول موج رنگ سبز 0/000556 میلیمتر است. اما امواج رادیویی از 6 میلیمتر تا 6 میلیون متر طول دارند و رویهم دارای 7 گروه طیف های مختلف هستند به این ترتیب:
فرکانس کوتاه: از 1000 تا 10000 متر
فرکانس متوسط: از 100 تا 1000 متر
فرکانس بلند: از 10 تا 100 متر
فرکانس بلندتر: از 1 تا10 متر
فرکانس بسیار بلند: از 1 تا10 دسیمتر
فرکانس مافوق بلند: از 1 تا 10 سانتی متر
فرکانس بینهایت بلند: از 1 تا 10میلیمتر
مهندسی رادیو: منظور از مهندسی رادیو، دانش بکار بردن امواج رادیو بعنوان برنده ٔ اطلاعات است که اکنون در فرستادن نوشته، صدا، عکس، تلگراف، میکروفون، دوربین تلویزیونی (فرستنده ٔ تلویزیون) بکار میرود. بمنظور آنکه آنتن های گیرنده بهتر بتواند امواج الکترومغناطیسی یا رادیوئی را بگیرند و پخش کنند بدستگاه تقویتی موج که آمپلی فایر (بسط و توسعه دهنده) نام دارد نیازمند گردیدند.
تاریخچه ٔ رادیو در ایران. تاریخچه ٔ برقراری دستگاه فرستنده رادیو در ایران از سال 1319 هَ. ش. آغاز میشود. اولین دستگاه فرستنده روز چهارم اردیبهشت آن سال بفرمان رضاشاه پهلوی و بدست محمدرضا پهلوی که در آنوقت سمت ولایتعهدی داشت شروع بکار کرد. این دستگاه را آنروز رادیو تهران میگفتند و عبارت از یک فرستنده ٔ کوچک دو کیلواتی بود که با موج متوسط کار میکرد و زیر نظر وزارت فرهنگ بود. در اواخر سال 1319 این سازمان اداره ٔ کل انتشارات و تبلیغات نامیده شد و از سال 1333 سازمان آن توسعه ٔ بسیار یافت و دارای سازمانهای وسیع اطلاعات و اخبار و فیلم، رادیو ایران، دفتر فنی وامور اداری است که سرپرست هر قسمت در مورد کار آن بخش مسئولیت مستقیم دارد. سازمان اداره ٔ کل انتشارات و رادیو، که از سال 1330 به این نام خوانده شد، در فراهم آوردن اطلاعات، تهیه فیلم ها و گرفتن آخرین خبرهای مهم جهان و ایران و نیز در شناساندن ایران و افتخارات و پیشرفتهای آن بجهانیان و توزیع نشریه های گوناگون و مطالب مورد نیاز سفارتخانه های ایران در کشورهای دیگر گامهای سودمند برداشته و برمیدارد. وابستگان وخبرگزاران این سازمان همواره در کشورهای بزرگ جهان با محافل مطبوعاتی و فرهنگی حوزه ٔ مأموریت خود در تماس هستند و اطلاعات و اخبار و بولتن های خود را با آنها مبادله می کنند. همچنین در اداره ٔ کل انتشارات و رادیو دایره ای برای راهنمایی نمایندگان مطبوعات و جهانگردان خارجی در حال فعالیت است. خبرگزاری پارس از سال 1319 زیر نظر اداره ٔ رادیو انجام وظیفه میکرده است. سازمان فیلم برای شناساندن ایران فیلم هایی تهیه می کند که تاکنون چند حلقه ٔ آن از جمله «تهران پایتخت کشور ایران » و «اصفهان جهانی از هنر» در کشورهای خارجی و ایران نمایش داده شده است. در سال 1335 فرستنده دو کیلوواتی موج متوسط رادیو به پنجاه کیلوواتی تبدیل شد و در سال 1336 یک فرستنده ٔ صد کیلوواتی جای آن را گرفت و ایستگاه بزرگ اخیر «رادیو ایران » خوانده شد و برنامه های جداگانه ای بنام «رادیو تهران » برای فرستنده پنجاه کیلوواتی طرح ریزی شد. استودیو و ساختمانهای جدید دستگاه وسیع انتشارات و رادیو پس از ایجادفرستنده ٔ صد کیلوواتی ساخته شد و روز چهارم اردیبهشت 1338 افتتاح گردید و اکنون این سازمان 14 استودیو برای ضبط برنامه ها بر روی نوار دارد که دو استودیوی بزرگ آن هر کدام گنجایش 150 تا 200 تن تماشاچی دارد و در برنامه های موزیک، نمایش، مسابقه و سخنرانی های علمی از آنها استفاده میشود. اداره ٔ کل انتشارات و رادیو علاوه بر دو ایستگاه در تهران دوازده ایستگاه در شهرستانها دارد که مجموع آنها را شبکه ٔ رادیو ایران میگویند و از فرستنده های شهرستانها برخی مانند فرستنده ٔ بزرگ اهواز صد کیلوواتی است. (از گزارش رسمی اداره ٔ کل انتشارات و رادیو).


برق

برق. [ب َ] (ع اِ) ابرنجک. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی). روشنیی که آنرا بفارسی درخش گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آتشک. (برهان). آتشه. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). آذرخش. آذرگشسب. برخ. بخنوه. (ناظم الاطباء). آذرخش. (منتهی الارب). ارتجک. بومه. (ناظم الاطباء). صاعقه. ج، بروق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). || قوه ٔ کهربائی. الکتریک. الکتریسیته. برق یا الکتریسیته، عاملی که باعث پدیده های فیزیکی گوناگون ازقبیل جذب و دفع، آثار نوری و حرارتی، آثار شیمیائی، تولید تکان ناگهانی در بدن انسان و غیره میشود و بعبارت اصح صورتی از انرژی که قابل تبدیل به انرژیهای حرارتی، مکانیکی و شیمیائی است و علمی که از خواص این انرژی بحث میکند علم برق یا برقشناخت است. کشف برق منسوب است به طالس (حدود 624 تا حدود 548 ق. م.) که بتجربه دریافت که اگر کهربا (بزبان یونانی: الکترون) با پشم مالش داده شود اجسام سبک را جذب میکند (لفظ الکتریسیته ناشی از همین سابق است). در قرن 18 م. دونوع برق مختلف تشخیص داده شد یکی آنکه از مالش کهربا با پشم در کهربا تولید میشود و دیگر آنکه از مالش شیشه با ابریشم پدید می آید. امروزه این دو نوع را بترتیب برق منفی و برق مثبت خوانند (عناوین مثبت و منفی از بنجمین فرانکلین است). در اواخر قرن 18 م. لویجی گالوانی به جریان برق پی برد. آلساندرو ولتا تحقیقات او را تعقیب کرد. سر هامفری دیوی در الکترولیز کار کرد. اورستد و آ. م. آمپر در رابطه ٔ برق و مغناطیس تحقیق نمودند. اهم کشف کرد که برقراری جریان برق مستلزم قوه ٔ محرکه ای است. فاراده جریان القائی را کشف کرد. از 1880 م. ببعد ترقیات وسیع و شگرف علمی بوسیله ٔ محققینی مانند ج. ک. مکسول، هَ. ر. هرتس، لرد کلوین، سر ج. ج. تامسن، ر. ا. میلکین و دیگران حاصل شد. بنجمین فرانکلین برق را سیال و بی وزن میدانست و می پنداشت که در اجسام خنثی بمقدار معینی موجود است و اگر از این حد زیادتر یا کمتر شود جسم دارای برق مثبت یا منفی میگردد. بعلت اشکالاتی در توجیه بعضی پدیده های برقی سیمر فیزیکدان انگلیسی قائل به دو سیال شد که بحالت ترکیب در تمام اجسام خنثی موجودند ولی بر اثر بعضی عوامل (مثلاً مالش) از هم جدا میشوند، الفاظی مانند جریان برق و غیره ناشی از همین تصویر برق بصورت ماده ٔ سیال میباشد. (دائره المعارف فارسی). تخلیه ٔبرق بشکل جرقه ای بزرگ (گاهی بطول چند کیلومتر) که میان دو طرف یک ابر یا میان دو ابر یا میان ابر و زمین حادث میشود، قسمتهای بالای جو ظاهراً بار برقی مثبت دارد و از سطح زمین که بالا رویم پتانسیل برقی جو تقریباً در هر متر صد ولت افزایش مییابد. در طوفانهای ناگهانی سطح فوقانی ابر بار منفی پیدا میکند، علت این امر را بعضی از محققین اختلاف سرعت سقوط دانه های درشت و دانه های ریز باران میدانند و معتقدند که بعلتی دانه های درشت بار مثبت پیدا میکنند و دانه های ریز بار منفی. چون اختلاف پتانسیل میان دو طرف یک ابر یا میان دو ابر یا میان ابر و زمین باندازه ٔ کافی برسد تخلیه ٔ برقی صورت میگیرد و رعد یعنی صدای همراه با تخلیه و برق یعنی نور همراه با تخلیه حادث میشود. از روی حسابی که شده تقریباً در هر ثانیه صد برق در نقاط مختلف زمین میزند. بعلت اختلاف میان سرعتهای سیر نور و صوت همیشه صدای رعد پس از دیدن برق شنیده میشود و گاهی فاصله ٔ ابر باندازه ای زیاد است که تنها برق دیده میشود. (دایره المعارف فارسی). برق عبارتست از روشنایی که از ابر بیرون می آید، حکما در سبب حدوث آن گفته اند دود بسا شود که با ابر بیامیزد و ابر را از هم بشکافد یا در بالا رفتن آن بحال طبیعی یا هنگام فرودآمدن آن بواسطه ٔ غلظتی که از سرمای سختی که به ابر میرسد باعث شکافتن ابر میگردد و از اصطکاک و مصادمه ٔ دود با ابر در حال شکافته شدن آوازی بیرون آید که آنرا رعد گویند و گاه شود که دود به نیروی حرارت در آن هنگام مشتعل گردد اگر دود لطیف بود سریعاً شعله خاموش شود و نور آن شعله را برق نامند و اگر دود غلیظ وکثیف بود خاموش نشود آن شعله تا آنگاه که خود را بزمین برساند و آنرا صاعقه خوانند. (کشاف اصطلاحات الفنون از مواقف و شرح آن). روشنایی است که از جانب ابر دیده میشود و در علت آن اختلاف است. فلاسفه گویند دودی که از زمین بالا میرود هنگامی که بابرها میرسد حرکت سریعتری پیدا میکند و از برخورد هوا و دخان آتش روشنی پدید می آید که برق نامیده میشود. (صبح الاعشی ج 2 ص 169). صاحب آنندراج گوید: آنچه از برق در نواحی ابر پراکنده شود و آنچه بدرازی بدرخشد و ابر را بشکافد عقیقه خوانند و هرگاه نرم درخشد ومیض گویند و آنچه بر زمین افتد صاعقه نامند و عالمسوز، خانه سوز، آتشدست، بی محابا، بیمروت از صفات آن و جوی تیغ، چراغ، مصرع ازتشبیهات آن است و با لفظ زدن و ریختن و جهیدن و درخشیدن و افتادن مستعمل. (آنندراج). اصل کلمه ٔ برق از قرطاجنه آمده است. (یادداشت بخط مؤلف):
زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله
چنان مادر اَبَر سوک عروس سیزده ساله.
رودکی.
میغ چون ترکی آشفته که تیراندازد
برق تیر است مر او را مگر و رخش کمان.
فرالاوی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی).
به پیش اندر آمد بسان هزبر
بزد تیغ چون برق در زیر ابر.
فردوسی.
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از هر دو تیغ.
فردوسی.
بجستی هرزمان زآن میغ برقی
که کردی گیتی تاریک روشن.
منوچهری.
اسکندر مردی بوده است با طول و عرض و بانگ و برق و صاعقه چنانکه در بهار و تابستان ابر باشد. (تاریخ بیهقی).
بلرزید بازار و کوی از کنور
تو گفتی که برق آتشی بد بزور.
علی فرقدی.
ایام جوانی که بهاری خوش بود
چون خنده ٔ برق و عهد گل زود گذشت.
سیف اسفرنگ.
خنجر برق و کوس رعد بسی است
جوش جیش سحاب نشنیدم.
خاقانی.
غمگساری در ابرمی جویم
برق او دید هم نمی شاید.
خاقانی.
نیست عجب خنده ز روی سیاه
کابر سیه برق ندارد نگاه.
نظامی.
ای برق اگر بگوشه ٔ آن بام بگذری
جائی که باد زهره ندارد خبر بری.
سعدی.
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد.
حافظ.
جوسقی بنا کرده است مثل مناره درازای آن سی گز و بر سر آن نیزه ای نشانده است و بر سر آن دو مورش آویخته است یکی منع برق و سرما می کند و یکی منع بادها. (تاریخ قم ص 61).
غم مردن نبود جان غم اندوخته را
نیست از برق حذر مزرعه ٔ سوخته را.
صائب.
ز رنگینی مصرع تند برق
جهان گشت در آتش لعل غرق.
طغرا (آنندراج).
برق خلب، برق بی باران. (آنندراج). درخش بی باران. (منتهی الارب). برقی که با آن باران نباشد. (صبح الاعشی ج 2 ص 169). ولوف، برق پیاپی درخشنده. ولیف، تعوض، درخشیدن برق. اسکوب، برق که بجانب زمین دراز و منتشر شود. ومیض، درخشیدن برق بی آنکه پراکنده گردد. عمل، برق پیوسته درخشنده. شقیقه؛ برق که از افق خیزد. عرض، عَرِض، برق پراکنده و مضطرب و درخشنده. عقه، برق دراز آسمان. عقیقه، عقق، برق که میان ابر درخشد. (منتهی الارب).
- برق آسا، بسان برق. فوری و بشتاب.
- برق آهنگ،برق شتاب. برق تاز. (مجموعه ٔ مترادفات).
- برق جولان، کنایه از اسب تندرو است. (انجمن آرای ناصری). برق عنان. (مجموعه ٔ مترادفات).
- برق جه، جهنده مثل برق:
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
پیل گام و سهل بر و شخ نورد و راهجوی.
منوچهری.
برق جه بادگذر یوزدو و کوه قرار
شیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز.
منوچهری.
آمد به عیدگاه چو سرو آن بچهره گل
بر برق جه براقی گلگون شده سوار.
سوزنی.
- برق ِ جهان، برق جهنده:
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است.
سعدی.
- برق چنگال، با چنگالی چون برق درخشان یا سریعالحرکه:
ز دلهای ضعیفان استعانت جو چو در معنی
که شیر برق چنگال از نیستان میشود پیدا.
صائب (از آنندراج).
- برق ِ حاصل، کنایه از غارتگر و تاراج کننده:
دل و دین جمعکردم خط مشکینش نمایان شد
هجوم مور نزدیک است گردد برق حاصلها.
ناصر علی (از آنندراج).
- برق خاطر، مراد از مردم زیرک و داناست. (انجمن آرای ناصری).
- برق ِ خاطف، کنایه ازمدت حیات و هر چیز سریعالسیر است. (انجمن آرا).
- برق خیال، کنایه از مرد تیزهوش. (انجمن آرای ناصری).
- برق ِ دمان، برق درخشنده. (آنندراج).
- برق روان، روندگان چابک:
برق روانی که درون پرورند
آنچه ببینند ازو بگذرند.
نظامی.
- برق ریختن، برق جهیدن. برق زدن:
فروغ روی تو برقی بخرمن گل ریخت
که جای نغمه شرار از زبان بلبل ریخت.
صائب (از آنندراج).
- برق زدن. رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
- برق سوار، چابک سوار:
با برق سواران چه کند سعی غبارم
واماندگیی هست اگر پیش برآرد.
بیدل (از آنندراج).
- برق سیر، سریعالسیر:
رسیده جبرئیل از بیت معمور
براقی برق سیر آورده از نور.
نظامی.
- برق سیرت (حسام...)، دارای سیرتی چون برق از سرعت برش: هر کجا غمام حسام برق سیرت او سیل خون روان کرده است... (سندبادنامه).
- برق شتاب، شتابنده چون برق:
از بس که سمند تو بره برق شتاب است
صید از نفس سوخته بر سیخ کباب است.
فطرت (آنندراج).
- برق شدن، بشتافت رفتن و دویدن. (ناظم الاطباء).
- برق صورت، بر گونه ٔ برق. تندرو: از پیش اوگوری برخاست براق سیرت و برق صورت. (سندبادنامه).
- برق ِ عصیان، کنایه از کاری باشد که به گناه ماند، مانند ترک اولی. (انجمن آرای ناصری):
جائی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی ّ بی گناهی ؟
حافظ.
- برق عنان، تندسیر. سریعالحرکه:
خار صحرای ملامت پر و بال است مرا
تا ز بیتابی دل برق عنانم کردند.
صائب.
طالب از عرصه ٔ اندیشه برون خواهم تاخت
توسن ناطقه را برق عنان خواهم کرد.
طالب آملی (آنندراج).
- برق ِ غیرت، شراره ٔ اشک و غیرت:
برق غیرت چو چنین می جهد ازمکمن غیب
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم.
حافظ.
- برق کردار، سریع و تندسیر چون برق:
برق کردار بر براق نشست
تازیش زیر و تازیانه بدست.
نظامی.
- برق کردن، درخشیدن و برق زدن. (ناظم الاطباء).
- برق مجال، سریع و تند در جولان:
شخ نوردی که چو آتش بود اندر حمله
همچنان برق مجال و بروش بادمجاز.
منوچهری.
- برق نگاه، دارای نگاه نافذ و گیرا:
فریاد ازین برق نگاهان که نکردند
رحمی بگل کاغذی حوصله ٔ ما.
صائب (آنندراج).
- برق وار، همانند برق:
صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار
خنده زد اندر هوا بیرق او برق وار.
خاقانی.
ابر از حیا بخنده فروبرد برق وار
کو زد قفای ابر بدست تر سخاش.
خاقانی.
بزن برق وار آتشی در جهان
جهان را ز خود واره و وارهان.
نظامی.
برق وارم بوقت بارش میغ
بیکی دست می بدیگر تیغ.
نظامی.
- برق هیئت، به هیئت برق. بسان برق در سرعت. اسب تندرو. (انجمن آرای ناصری): برق هیأتی، صاعقه هیبتی، گورسرینی. (سندبادنامه در وصف اسب).
- برق یاز، سریع و تند: جشن گرفتند ازین سبک گامی، گران انجامی، بادپایی، رعدآوازی، برق یازی. (سندبادنامه).
- برق ِ یمان، برقی که منسوب به یمن باشد یعنی برقی که از جانب یمن که مطلع سهیل است درخشان شود و آن دلیل باران است، و در منتخب و کشف نوشته که برق یمان منسوب است به یمن. (غیاث اللغات) (آنندراج):
زمان باد بهار است داد عیش بده
که دور عیش چنان میرود که برق یمان.
سعدی.
- || کنایه از شمشیر است. (انجمن آرا). شمشیر. (از آنندراج). و رجوع به برق در معنی درخشش و ترکیب بعد شود.
- برق یمانی، برق یمان، برقی که از سوی یمن درخشد:
ورچه برانی هنوز روی امید از قفاست
برق یمانی بجست باد بهاری بخاست.
سعدی.
- || شمشیری که در یمن سازند. (ناظم الاطباء).
|| درخشندگی. تلألؤ. درخشش. تابندگی:
پس اندرهمی تاخت شاه اردشیر
ابا برق شمشیر و باران تیر.
فردوسی.
گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان
کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان.
فرخی.
خورشید ز برق فعل رخشت
ناری است که بی دخان ببینم.
خاقانی.
برق تیغش دیدبان در ملک دین
ابر جودش میزبان در شرق و غرب.
خاقانی.
هر دم ز برق خندش چون کرد بوسه باران
بر کشتزار عمرم باران تازه بینی.
خاقانی.
ثانی اسکندری آینه ٔ تو حسام
صیقل زنگار ظلم برق حسام تو باد.
خاقانی.
- برق افشان، درخشان:
سواران تیغ برق افشان کشیده
هزبران سربسر دندان کشیده.
نظامی.
- برق لشکر؛ ظاهراً کنایه از شمشیر است. (آنندراج).
- برق و زرق، روشنی و ساختگی. (آنندراج) (غیاث اللغات).
- برق هیجا و برق معرکه و وغا، کنایه از آلات حرب و اسب تندرو. (انجمن آرا).
- مثل برق، سخت سریع و شتابان.

معادل ابجد

هرتس

665

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری