معنی هرج ومرج و بی نظمی

فرهنگ فارسی هوشیار

هرج ومرج

(اسم) فتنه وفساد آشوب، درهم آمیختگی بی نظمی: (خراسان درهرج ومرج افتاد. ))


هرج ومرج طلب

(صفت) ‎-1 آنکه طرفدار هرج ومرج وبی نظمی است، آنکه طرفدار بی نظمی وهرج ومرج دراداره امورکشوراست انارشیست

فارسی به عربی

فرهنگ عمید

هرج ومرج

درهم‌وبرهم، به‌هم‌ریخته، درهم‌آمیختگی، بی‌نظمی،

فرهنگ فارسی آزاد

هرج

هرج، فتنه و آشوب، شلوغی و بی نظمی، تشویش و اضطراب، زیادی و افزونی (در هر چیز)،

لغت نامه دهخدا

نظمی

نظمی. [ن َ] (اِخ) محمدبن رمضان (شیخ...) متخلص به نظمی، از شاعران و مشایخ خلوتیه ٔ عثمانی است (1032- 1112 هَ. ق.). او راست:دیوان اشعار و معیارالطریق. (از قاموس الاعلام ج 6).

نظمی. [ن َ] (ص نسبی) منسوب به نظم. || مصنف و مؤلف. || شاعر. (ناظم الاطباء).

نظمی. [ن َ] (اِخ) منشی مولچند اﷲآبادی، از پارسی گویان هنداست. مؤلف صبح گلشن این بیت را از او آورده است:
خواهم به یک سؤال دهم هر دو کون را
محروم کس مباد ز فیض عطای من.
رجوع به صبح گلشن ص 531 شود.


هرج

هرج. [هََ] (ع مص) در آشوب و فتنه و کشتن و اختلاط و آمیزش افتادن مردم. || گشاده گذاشتن در را. || بسیاری و فزونی نمودن در سخن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بسیار گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی). || سخن شوریده و مشتبه گفتن. (منتهی الارب). تخلیط در سخن. (از اقرب الموارد). || گاییدن جاریه را. (منتهی الارب). || در مجامعت افراط کردن. (مصادر اللغه زوزنی). || به رفتار آمدن اسب و سرعت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (اِ) افزونی در هر چیزی. (منتهی الارب). || آشوب و فتنه. (منتهی الارب) (غیاث از صراح اللغه). فتنه و اختلاط:هذا زمن الهرج. (از اقرب الموارد). || قتال و کشتار: بین یدی الساعه هرج. (از اقرب الموارد).
- هرج و مرج. رجوع به هرج و مرج شود.

هرج. [هََ رَ] (ع مص) سرگشته و سراسیمه گردیدن شتر از سختی گرما و از افزونی مالش قطران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

هرج. [هَِ] (ع ص) گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد). || سست از هر چیزی. (منتهی الارب). ضعیف از هر چیزی. (اقرب الموارد).

هرج. [هََ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 68 هزارگزی خاور کنگان و 7 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. جلگه ای است گرمسیر و دارای 315 تن سکنه. از آب چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و تنباکو است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). قریه ای است به اندک مسافت در مشرق اسیر. (از فارسنامه ٔ ناصری).

معادل ابجد

هرج ومرج و بی نظمی

1475

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری