معنی هرکاره
لغت نامه دهخدا
هرکاره. [هََ رَ / رِ] (اِ مرکب) در خراسان دیگ سنگی را گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین). دیگی را گویند که از سنگ ساخته باشند و در آن آش و طعام پزند و بعضی دیگ آهنی را گویند که در آن حلوا پزند. (برهان):
به هرکاره چون شیربا پخته شد
زن و مرد از آن کار پردخته شد.
فردوسی.
کنون تا بدوشم من از گاو شیر
تو این کار هرکاره آسان مگیر.
فردوسی.
بیامد زن از خانه با شوی گفت
که هرکاره و آتش آر از نهفت.
فردوسی.
|| آلتی باشد حلواپزان را و بعضی گفته اند تیر حلواپزی است. (برهان). || (ص نسبی) شخصی را نیز گفته اند که به هر کاری برسد. (برهان). || جاسوس. (حاشیه ٔ برهان چ معین از فرهنگ نظام):
دل عاشق خبر از حالت معشوق دهد
کشور عشق به هرکاره نباشد محتاج.
خالص اصفهانی (از فرهنگ نظام).
فرهنگ معین
(صِ مر.) همه کاره، کسی که به هر کاری دست بزند، پیک، قاصد، جاسوس، (اِمر.) دیگ. [خوانش: (هَ رِ)]
فرهنگ عمید
کسی که هرکاری را بلد باشد و به همۀ کارها دست بزند، همهکاره،
(اسم) دیگ سنگی که در آن آش یا آبگوشت طبخ میکنند،
(اسم) پیک، قاصد،
(اسم) جاسوس،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
همه کاره
معادل ابجد
431