معنی هزاری

لغت نامه دهخدا

هزاری

هزاری. [هََ / هَِ] (ص نسبی) نزد کشتی گیران، کسی که هر روز هزاربار تخته شلنگ نماید. (غیاث) (آنندراج):
ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشد
منصب تخته شلنگ تو هزاری باشد.
میرنجات.

هزاری. [هَِ] (اِخ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که دارای 100 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غله، خرما و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

هزاری. [هَِ] (اِخ) دهی است از بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار که دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

فرهنگ معین

هزاری

هزار بار، مکرر، به دفعات بسیار. [خوانش: (هَ) (ق. کثرت) (عا.)]

حل جدول

هزاری

از غذاهای محلی بندرعباس

معادل ابجد

هزاری

223

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری