معنی هزار و یک شب

حل جدول

هزار و یک شب

فیلمی با بازی کاترین زتاجونز


قهرمان اصلی هزار و یک شب

شهرزاد قصه‌گو


قهرمانى در هزار و یک شب

علاالدین


دریانورد داستان هزار و یک شب

سندباد


قصه گوی هزار و یک شب

شهرزاد


یک شب

فیلمی از نیکی کریمی

فرهنگ فارسی هوشیار

یک هزار

(اسم) - واحد پول درعهدقاجاریه معادل بایک قران و ‎10 ,‎ 1 تومان بود.


هزار هزار

هزاربار هزار یک میلیون (‎ 1000000) : ((رسول علیه السلام ازسدره المنتهی پرسید. گفت: درختی است درآسمان هفتم او را هزار هزارشاخ است برهرشاخی هزار هزار ازگ است. برهرازگی هزار هزاربرگ است. )

ضرب المثل فارسی

یک شب هزار شب نمی شود

به تعارف به مهمان می گویند

فرهنگ معین

هزار و یک اسم

(هِ رُ اِ) [ع - فا.] (اِمر.) مجموعه 1001 نام خدای، اسما الهی. [خوانش: (~.) (اِمر.) کنایه از: ]

اطلاعات عمومی

لغت نامه دهخدا

هزار

هزار. [هََ / هَِ] (عدد، ص، اِ) ده صد را گویند و به عربی الف خوانند. (برهان):
میلفنج دشمن که دشمن یکی
فراوان و، دوست ار هزار اندکی.
بوشکور.
یکی مؤاجر و بی شرم و ناخوشی که ترا
هزاربار خرانبار بیش کرده عسس.
لبیبی.
هزار زاره کنم، نشنوند زاره ٔ من
به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم.
دقیقی.
در این بلاد فزون دارد ازهزار کلات
به هر یک اندر دینار تنگها بر تنگ.
فرخی.
از لب تو مر مرا هزار نوید است
وز سر زلفت هزار گونه ٔ زلفین.
فرخی.
گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار
گفتا که از فغان بود اندر جهان فغان.
عنصری.
شاها هزار سال به عز اندرون بزی
و آنگه هزار سال به ملک اندرون ببال.
عنصری.
نی نی دروغ گفتم این چه شمار باشد
باری نبید خوردن کم از هزار باشد.
منوچهری.
خلق شمارند و او هزار، ازیراک
هر چه شمار است جمله زیر هزاراست.
ناصرخسرو.
یکی شاه و از خصم و دشمن هزاری
یکی شیر و از گور و آهو قطاری.
قطران.
هزارت صف گل دمیده ز سنگ
ز صد برگ و دو روی و از هفت رنگ.
اسدی.
از آن آهن لعل گون تیغ چار
هم ازروهنی و پر الک هزار.
اسدی.
ما راگمان فتد که بمانی هزار سال
معلوم صدهزار یقین در گمان ماست.
خاقانی.
در این ورطه کشتی فروشد هزار
که پیدا نشد تخته ای بر کنار.
سعدی.
|| (اِ) هزاردستان. (منتهی الارب). بلبل که عربان عندلیب خوانند. (برهان):
بر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفاش هزار.
سعدی.
|| بازی چهارم نرد هم هست که ده هزار باشد و در این زمانه داوهزار میگویند. (برهان).

هزار. [هََ] (اِخ) کوهی است در شمال غربی بم در کرمان، دنباله ٔ آن قهرود و ارتفاع آن پنج هزار گز است. (از جغرافیای طبیعی کیهان).

معادل ابجد

هزار و یک شب

551

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری