معنی هزینه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(هَ نِ) (اِ.) خرج.
فرهنگ عمید
خرج،
آنچه در ازای رسیدن به مطلوبی تحمل میشود یا از دست میرود،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
خرج، خرجی، مخارج، صرف، مصرف، انفاق، نفقه، خزانه، خزینه،
(متضاد) دخل
فارسی به انگلیسی
Age _, Charge, Cost, Dues, Expenditure, Expense, Outgo, Outgoing, Outlay, Price Tag
فارسی به ترکی
harç
فارسی به عربی
اجره، انفاق، عدد الخسائر، کلفه، نفقه، هبه
فرهنگ فارسی هوشیار
خرج
فارسی به آلمانی
Anschreiben, Gebühr (f), Kosten, Laden, Ladung (f), Obhut (f), Aufwand (m), Kosten (f), Kosten, Preis (m)
معادل ابجد
77