معنی هف

لغت نامه دهخدا

هف

هف. [هََ] (اِ) کارگاه جولاهی. (برهان). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. (سروری). || و بعضی شانه ٔ جولاهی را گفته اند. (برهان).

هف. [هََ ف ف] (ع مص) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

هف. [] (علامت اختصاری) در منطق رمز است از «هذا خلف ». (یادداشت مؤلف).

هف. [هَِ ف ف] (ع ص، اِ) کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد. || ابر تنک بی آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || کفچلیزهای بزرگ. (منتهی الارب). وعامیص الکبار. (اقرب الموارد). || مرد سبک. (منتهی الارب). || شهد تنک. (منتهی الارب): شهده هف، که در آن عسل نباشد. (اقرب الموارد). || لانه ٔ سبک کم عسل یا بی عسل. || هرچیز سبک میان کاواک. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

هف

(هَ) (اِ.) کارگاه جولاهی.

فرهنگ عمید

هف

کارگاه بافندگی،
شانۀ بافندگی،

حل جدول

هف

دستگاه نساجی

کارگاه جولاهی

کارگاه جولاهی، دستگاه نساجی

فرهنگ فارسی هوشیار

هف

انگلیسی نیمه (اسم) کارگاه جولاهی دستگاه نساجی بفتری، شانه جولاهی.

معادل ابجد

هف

85

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری