معنی هما

لغت نامه دهخدا

هما

هما. [هََ] (ع صوت) هما واﷲ؛ به معنی اما واﷲ است. برای تحقیق تالی خود آید. تقول: هما ان زیداً عاقل، یعنی درحقیقت او عاقل است. (منتهی الارب).

هما. [هَُ] (اِخ) میرزا صادق دیباچه نگار، از مردم مرو. (دانشوران خراسان ص 251).

هما. [هَُ] (ع ضمیر) ضمیر است برای تثنیه ٔ مؤنث و مذکر. (یادداشت مؤلف). ایشان دو مرد یا ایشان دو زن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی).

هما. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 422 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه. محصول عمده اش غله، پنبه و لبنیات و کاردستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

هما. [هَُ] (اِ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه ٔ او افتد به دولت و سلطنت رسد. (غیاث). همای. پشتش سیاه مایل به خاکستری، سینه اش حنایی بی نقش، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. (یادداشت مؤلف). در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه دانند و به فال نیک گیرند:
تو فرّ همایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه.
فردوسی.
درفشی ز پیل سیه پیکرش
همایی ز یاقوت سرخ از برش.
فردوسی.
نیکوتر از بهاری، زیباتر از نگاری
چابک تر از تذروی فرخ تر از همایی.
فرخی.
زاغ حرص و همای همت را
ریزه ٔ استخوان نمی یابم.
خاقانی.
خوانده به چتر شاه بر چرخ آیهالکرسی ز بر
چترش همایی زیر پر عرش معلا داشته.
خاقانی.
تا همایم خوانده ای در کام دل
هرنواله استخوان می آیدم.
خاقانی.
با جهل مجوی زهد ازیرا
کز جغد نیامدت همایی.
نظامی.
فرّهمای ملکی داشتی
اوج هوای فلکی داشتی.
نظامی.
چون تو همایی شرف کار باش
کم خور و کم گوی و کم آزار باش.
نظامی.
که هریک بود در میدان همایی
به دعوی گاه نخجیر اژدهایی.
نظامی.
بدین طاوس کرداری، همایی
روان شد چون تذروی در هوایی.
نظامی.
و رجوع به همای شود.


پر هما

پر هما. [پ َرْ رَ / رِ هَُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کلغی که از پرهای بعضی مرغان سازند اتاقه یا اتاغه نیز گویند. (غیاث اللغات). قدما چون سایه ٔ هما را میمون و مبارک میشمردند پر آنرا بر کلاه و مغفر و امثال آن میزدند ونیز پر هما صورتی از فر هما است. رجوع به فر شود.

فرهنگ عمید

هما

پرنده‌ای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. δ قدما می‌پنداشتند خوراکش استخوان است و سایه‌اش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به ‌او مثل می‌زدند: غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸)،

فرهنگ معین

هما

پرنده ای افسانه ای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می شود، نامی است از نام های زنان. [خوانش: (هُ) (اِ.)]

حل جدول

هما

پرنده سعادت، ازنامهای زنانه

پرنده سعادت، از نام های زنانه

پرنده سعادت

نام های ایرانی

هما

دخترانه، فرخنده، مبارک، مرغ سعادت، نام دختر گشتاسب و خواهر اسفندیار، پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی میرسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقببه چهرزاد

فرهنگ پهلوی

هما

مرغ خوش پرواز

تعبیر خواب

هما

پادشاه بود یا مرد بزرگ. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فرهنگ فارسی هوشیار

هما

فرخنده، مرغ خوب

معادل ابجد

هما

46

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری