معنی همتایان

حل جدول

همتایان

انداد

فرهنگ فارسی هوشیار

احتان

(تک: حتن) برابران، همتایان، هماوردان


نظرا ء

(تک: نظیر) مانندگان همتایان (صفت) جمع نظیر.

لغت نامه دهخدا

احتان

احتان. [اَ] (ع اِ) ج ِ حتن. قرینان. همتایان. همسران.


اتنان

اتنان. [اَ] (ع اِ) ج ِ تِن ّ. همتایان و حریفان و همزادان.


انداد

انداد. [اَ] (ع اِ) ج ِ نِدّ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج) (از اقرب الموارد). همتایان. همانندان. امثال. نظرا. (فرهنگ فارسی معین).


اکفا

اکفا. [اَ] (از ع، اِ) اکفاء. مردمان همتا و قرین و همسر. (ناظم الاطباء). ج ِ کفو به معنی همسران و همجنسان. (از غیاث اللغات) (آنندراج): کار عیش و خوشی از سر گرفتند و در این حالت محمدبن مقداد بیشتر ازاقران و اکفا بندگی کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی).
- اکفاوار، همچون همگنان. مانند همتایان و همشأنان: الحق سخن های هول باز نموده بود اکفاوار و هیچ تیر در جعبه بنگذاشته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 675).

فرهنگ فارسی آزاد

انداد

اَنْداد، اَمثال، نظائر، همتایان (مفرد: نِدّ)،


اکفاء

اَکْفاء، اَمثال و اَقران، همتایان، نظیرها (مفرد: کُفْؤ)،

مخفف اصطلاحات انگلیسی

NT New Technologies

ویندوز ان‌تی از خانواده سیستم عامل‌های تولید شده توسط شرکت مایکروسافت است.اولین نسخه این سیستم عامل در ۲۷ ژوئیه ۱۹۹۳ منتشر شد.

این سیستم عامل در اصل طراحی شده بود که یک سیستم مبتنی بر زبان برنامه نویسی سطح بالا، پردازنده مستقل، چند پردازی و سیستم عامل چند کاربره با ویژگی‌های مشابه با یونیکس باشد.

این سیستم عامل به عنوان مکملی برای کاربران نسخه‌ای از ویندوز می‌بود که با مبنای MD-DOS در نظر گرفته شده بود.ان‌تی اولین نسخه ۳۲ بیتی از ویندوز بود، در حالی که همتایان آن با نام‌های ویندوز ۳٫۱ ایکس و ویندوز ۹ایکس، با ۱۶ بیت پشتیبانی می‌شدند که در نهایت با ۳۲ بیت پیوند خوردند.

Windows 2000، Windows XP، Windows Server 2003، Windows Vista، Windows Home Serverو Windows Server 2008 و Windows 7 بر اساس ویندوز ان‌تی ساخته شده اند، هرچند که آنها را با نشان ویندوز ان‌تی نمی‌بینیم.

نشریات مختلف مایکروسافت از جمله جلسه پرسش و پاسخ با بیل گیتس در سال ۱۹۹۸ نشان می‌دهد که حروف "NT" به گسترش فناوری‌های جدید اشاره می‌کند.

اطلاعات عمومی

گیاه تزیینی و آپارتمانی سانسوِریا چگونه است

سانسوریا -Sanseveria گیاهِ بومی آفریقا، ماداگاسکار و جنوب آسیا است. این گیاه به نام های عامیانه مانند: زبان مادرزن یا مادر شوهر، زبان شیطان، زبان جِن، پاپیون، کنف، گیاه مار و زبان مار معروف است. این گیاه در خانواده ی سوسنیان قرار می گیرد. این جنس گیاهان در گستره ی مختلفی به عنوان گیاهان شاداب بیابانی وجود دارند که یکی از آنها سانسوریا است.
شاخ و برگ گیاه سانسوریا
برگ های سانسوریا معمولا دورتا دور خط های پُر رنگ دارند و برخی از آنها دارای دو ردیف خط در حاشیه ی خود هستند. تنوع زیادی در شکل شاخ و برگ سانسوریا وجود دارد. تمامی گونه ها را می توان به دو گروه اصلی معرفی کرد: برگ ها ی سخت و گونه های نرم برگ. به طور معمول برگ های سوزنی سخت از آب و هوای خشک سرچشمه می گیرند، در حالی که گونه های سبز ملایم از مناطق استوایی و نیمه استوایی سر چشمه می گیرند. برگ های سخت سوزنی دلایل زیادی برای سازگاری در مناطق خشک دارند. این نوع سانسوریا، شامل برگ های کلفت و آبدار برای ذخیره آب هستند و ضخامت آنها اتلاف رطوبت را کاهش می دهد. گونه ای که برگ های پهن و چرمی شکل دارد، ممکن است از دیگر همتایان خود کوتاه تر باشد.
گل های گیاه سانسوریا
گل های سانسوریا معمولا سبز - سفید مایل به صورتی، یاسی – قرمز یا قهوه ای هستند. گل ها یا به صورت خوشه ای یا به صورت تک رشد می کنند. میوه ی سانسوریا به شکل یک توت قرمز یا نارنجی است. در طبیعت سانسوریا توسط بیدها (حشرات موذی) گرده افشانی می کند اما هم گل ها و هم میوه ها به طور نا منظم رشد می کنند. خوشه ی گل در نوک گیاه رشد می کند و دیگر برگی تولید نمی کند. برخلاف برخی گیاهان چون "آگاو" (Agave) که پس از گل دادن می میرند، سانسوریا بعد از گل دادن از تولید برگ های جدید دست می کشد و به رشد خود در زیر زمین ادامه می دهد (ریشه هایش گسترش پیدا می کند).
تاریخچه ی نامگذاری گیاه سانسوریا
این نام را وینچنزو پتاگنا " Vincenzo Petagna" در سال 1787به افتخار ولی نعمت خود پیترو آنتونیو سانسورینو "Pietro Antonio Sanseverino"، کُنتِ چیارومونت "Chiaromonte" که در باغ پتاگنا این گیاه را دیده بود انتخاب کرده است.
کاربرد های سنتی
در آفریقا از برگ ها برای تولید فیبر استفاده می شود. برخی از گونه های سانسوریا، شیره ای حاوی قند و خواص ضد عفونی کننده دارد. از برگ های این نوع گیاه برای پانسمان در کمک های اولیه استفاده می شود.
کاربرد های تزیینی
نوع تریفاشیتیا از گیاه سانسوریا رایج ترین گونه در مناطق معتدل است که بیشترین فروش را دارد. در چین این گیاه گلدانی به اژدهای فونیکس مزین می شود. رشد نسبتا کندی دارد و سال ها دوام می آورد. نوع بلند و رو به رشد آن برگ های خشک بلند و نیزه مانندی دارد، در حالی که گیاهان کوتوله به شکل گل و بوته ای رشد می کنند. سانسوریای آپارتمانی در برابر نور رشد می کند اما می تواند سایه را تحمل کند. آنها می توانند بی آبی را تحمل کنند. پس بسیار مهم است در خاک خوبی کاشته شوند و بیش از حد هم آبیاری نشوند. آنها نیاز به تکثیر) قلمه زدن) دارند، زیرا می توانند اندازه ی یک درخت رشد کنند و حتی گلدان را بشکنند. در کُره از سانسوریا به عنوان یک هدیه برای مراسمات افتتاحیه کسب و کار یا دیگر رویدادهای مهم استفاده می شود. در باربادوس "Barbados" آن را گیاه پول ساز می نامند. آنها بر این باورند، کسی که این گیاه را دارد همیشه پول خواهد داشت. به نظر می رسد که این باور بر اساس ارتباط رنگ سبز سانسوریا با رنگ اسکناس های ایالات متحده ی آمریکا است. سانسوریا را می توان از طریق دانه یا برش برگ یا شاخه تکثیر کرد. (بذر به ندرت استفاده می شود) چرا این گیاه به واسطه ی قلمه بهتر و سریع تر رشد می کند. از سانسوریا در فیلم های سینمایی و برنامه های تلوزیونی به عنوان دکوری زیبا، بسیار استفاده می شود. این گیاه در بسیاری از فیلم های هالیوودی و برنامه های مهم تلویزیونی به چشم می خورد.
سانسوریا در فنگ شویی
طبق مقررات فنگ شویی، چون برگ های سانسوریا رو به بالاست می تواند برای اهداف فنگ شویی استفاده شود. برخی معتقدند که نگه داری سانسوریا در خانه باعث می شود که خشونت کودکان کاهش یابد. اگر چه باید توجه کنید که کودکان را از برگ های سمی این گیاه دور نگه دارید. برخی نیز معتقدند که گذاشتن گلدان سانسوریا در نزدیکی توالت از ارتعاشات خروجی جلوگیری می کند.
منبع: Wikipedia

سخن بزرگان

جان ماکسول

پروردگارا زندگانی مرا در خدمت به خلق قرار بده تا آنها را درک کنم!

هر کدام از ما منحصر به فرد آفریده می شویم و عملکرد جداگانه ای داریم و در نتیجه، باید به گونه ای متفاوت با ما برخورد شود.

خلاقیت باعث پرورش قدرت انطباق پذیری می شود.

ما چیزهایی را آموزش می دهیم که می دانیم، ما مانند خودمان را بازسازی می کنیم. گندم از گندم بروید، جو ز جو.

وقتی خدا می خواهد کسی را تربیت کند او را به مدرسه های پر زرق و برق نمی فرستد، بلکه او را در مدرسه احتیاج تعلیم می دهد.

مهم نیست که هدفهای انسان در حوزه هنر، کسب و کار، مذهب، ورزش یا ارتباط با مردم قرار دارند. تنها راه پیشرفت این است که خطاها در مراحل اولیه باشند، انسان خطا را بپذیرد و در اثر خطا کردن، پس نزند و پیش برود.

برای اینکه از مغزتان استفاده کنید، نیازی به این نیست که نابغه باشید. کافی است از ذهنی که خداوند به شما ارزانی کرده، استفاده کنید.

رهبری چیزی جز داشتن قدرت نفوذ و اثرگذاری بر دیگران نیست.

تفاوت اصلی بین رهبری و مدیریت این است که رهبران با استفاده از نفوذ خویش دیگران را به پیروی وامی دارند، اما کار اصلی مدیران، حفظ سیستم ها و فرایندها است.

در دنیای کسب و کار، ابزار رهبری حقوق و درآمد است. بیشتر پیروان وقتی پای گذران زندگی به میان می آید، از رهبر خود به خوبی پیروی می کنند.

وقتی انسان با دیگران به گونه ای ثمربخش ارتباط برقرار کند، شناسایی به وجود می آید و این شناسایی به نوبه خود منجر به نفوذ می شود.

بدون عشق به مردم نمی توان آنها را رهبری کرد.

مردم از کسی لذت می برند که از زندگی لذت ببرد.

هیچ کس رهبری کسی را که خود را از دیگران بهتر می داند، نمی پذیرد.

اگر خود به خویشتن اعتماد ندارید، دیگران هم به شما اعتماد نخواهند کرد.

اگر هر لحظه حال و هوایی دیگر دارید، رفتارتان برای مردم غیر قابل پیش بینی می شود.

مردم به کسی که درصدد انجام کار در حد عالی باشد، احترام می گذارند، اما از توقعات و انتظارات غیر واقع بینانه بیزارند.

مردم از کسی که به همه چیز و همه کس بدگمان باشد، دوری می جویند.

مردم زمانی به دانایی شما اهمیت می دهند که بدانند به آنها اهمیت می دهید.

اگر نیازمند مردم باشید، امکان رهبری آنها را از دست می دهید.

رهبران پیش از آنکه دست مردم را بفشارند، قلب آنها را تسخیر می کنند.

دیگران ما را آنگونه می بینند که ما خودمان را می بینیم.

انسانها به جای پذیرش مسئولیت رفتار خویش به انتظار تغییر دیگران نشسته اند و یا منتظرند دنیا عوض شود!

کارهای عظیم مستلزم کار گروهی عظیم هستند.

هم گروه خود را نه به چشم رقیب، که به چشم کسی ببینید که در سعی و کوشش با شما شریک است.

کسی که به دیگران بها می دهد، قادر است آنها را به سطح کاملاً جدیدی ارتقا دهد.

پیش از ْآنکه دیگران شما را باور کنند، شما آنها را باور کنید.

پیش از اینکه دیگران به شما خدمت کنند، شما به آنها خدمت کنید.

به دیگران ارزش دهید، پیش از اینکه آنها به شما ارزش دهند.

کاری به اندازه غنا بخشیدن به زندگی دیگران اغنا کننده و ارزشمند نیست.

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که بیماری هدف دارد. بسیاری از مردم تلاش می کنند تا به جایی برسند، اما وقتی رسیدند، همانجا متوقف می شوند.

عادت کنید که به دیگران کمک کنید، خواهید دید که نمی توانید از این کار دست بکشید.

من کتاب می نویسم؛ زیرا می خواهم به مردم کمک کنم تا در کارشان موفق شوند.

مسئله این نیست که بر دیگران اثر می گذاریم یا نه، بلکه آنچه اهمیت دارد چگونگی اثرگذاری است.

تنها رهبرانی که احساس امنیت می کنند به دیگران قدرت می دهند.

در فرهنگی که مدالهای طلای فردی را ستایش می کنند و شخص به جای پذیرفتن مسئولیت، برای حقوق خود می جنگد، مردم به طور رایج از درک دیدگاه کلی ناتوانند.

هر کسی که عادت دارد آدمها را به دور خود جمع کرده و از آنها تنها برای منافع خودش بهره گیرد، سازنده ی یک تیم نیست، بلکه یک دیکتاتور است.

برخی فکر می کنند که اگر دیگران سخت کار کنند، می توان از توانایی آنها بهره برداری کرد، اما این مطلب به هیچ وجه حقیقت ندارد. اگر کسی بهای پیروزی را نپردازد، با شکست، بهای آن را خواهد پرداخت.

بیشتر مردم در دامنه ی کوه، صعود را رها نمی کنند، بلکه آنها در نیمه ی راه صعود را رها می کنند.

مردم آنچه را که می بینند انجام می دهند. بهترین راه برای آنکه افراد یاد بگیرند که شما چه چشم داشتی از آنها دارید این است که خودتان الگوی آن شوید.

پیشرفت دادن مردم در هر راهی نتیجه ی خوب در پی دارد.

نگرش، حالتی ذهنی و درونی است. چه بسا کسی که نگرش نادرست دارد مرتکب کارهای غیر اخلاقی و غیر قانونی نشود، اما نگرش نادرست او سبب از هم پاشاندن تیمی خواهد شد که در آن عضویت دارد.

زندگانی را می توان به سنگ چاقو تیزکنی تشبیه کرد. تیز شدن چاقو یا بریدن دست نتیجه ی نیت و قصد ما است.

رهبران موفق هیچ گاه دست از آموختن بر نمی دارند. فرایند آموختن هرگز تمام نمی شود و پیوسته آموختن پیامد چیرگی بر خویشتن و پشتکار است.

دست و پنجه نرم کردن با مشکلات بر عزم راسخ اشخاص می افزاید.

با عزم راسخ کار کنید، اسیر دست سرنوشت نشوید.

اعتقاد یعنی یقین درونی، ایمان یعنی عمل بیرونی. اگر عزم و اراده خود را به زبان بیاورید علاوه بر تشویق شدن، احساس مسئولیت خواهید کرد.

خیلی ها غافل از نقاط قوت یکدیگر راهی دادگاه طلاق می شوند. این زوجها تابع افراط و تفریط هستند. اول دنبال نقاط قوت هم و برجسته کردن آن می روند و در نهایت تنها نقاط ضعف را می بینند.

اگر نقاط ضعف یکدیگر را به رخ هم نکشیم زندگی زناشویی بهتر می شود.

ما کمتر به یاد می آوریم که معلم ما به ما چه آموخته، اما کمتر از یاد می بریم که ما را چقدر دوست داشته است.

آموزشگران، مطلب های ساده را می گیرند و پیچیده می کنند، ارتباط گران، مطلب های پیچیده را می گیرند و ساده می کنند.

نگرش انسان با استعداد و ظرفیت او رابطه مستقیم دارد.

رهبری مایه ی تفاوت دو تیم با استعداد یکسان است.

به هر قهرمان ورزش حرفه ای که بنگرید، استعداد فراوان می بینید. اما آنچه بهترین ها را به بالاترین سطح می رساند، فکر و ذهن است.

باید دانست که تعهد و استعداد با هم ارتباطی ندارند، مگر اینکه شما آنها را به هم ربط دهید.

اگر کسی استعداد طبیعی داشته باشد باز هم باید برای موفقیت تمرین کند و آماده شود.

اگر استعداد دارید، اما تلاش و تحرک شما به جایی نمی رسد، احتمالا بر خود مسلط نیستید.

کسی که خطا نمی کند و ناکام نمی شود، چه بسا هرگز حرکت نمی کند و به جلو نمی رود.

هیچ کس با هدف باختن، هیچ کاری را آغاز نمی کند. مشکل بیشتر پذیرفتن این باور نادرست است که زمانی فرا می رسد که ناگهان موفقیت ارزانتر از گذشته به دست خواهد آمد؛ اما به طور رایج، زندگی این گونه عمل نمی کند.

مسلم بدانید که باورهای انسان بر نگرش او مؤثر است؛ حتی اگر آن باورها درست نباشند.

تیم تنها زمانی تغییر می کند که افراد آن به خودشان ایمان داشته باشند؛ به عنوان یک رهبر باید آن ایمان را آغاز کنید.

بچه همیشه از محیط خود، اولویتها، نگرشها و علایق و اصول اعتقادی را می گیرد.

بپذیرید که قدرت ایمان از ترس بیشتر است.

باور داشتن به کاری که انجام می دهید یک مطلب است و متعهد بودن کامل به آن کار، مطلبی دیگر.

آنجا که درستی به بینش سوخت می رساند، شور و اشتیاق آتش را به ارمغان می آورد. آتش حقیقی دلبستگی و باور پایدار، تنها از درون برمی خیزد.

این باور که یک شخص می تواند به تنهایی کار بزرگی انجام دهد، افسانه ای بیش نیست.

هرگز فواید بلندمدت قابل اعتماد بودن را دست کم نگیرید.

کارکنان لغزش های اتفاقی را به شرطی که بر اساس توانایی رهبر باشد و او را در حال رشد و بالندگی ببینند، می بخشند. اما به کسانی که در منش خود مرتکب لغزش می شود اعتماد نمی کنند.

قابل اعتماد بودن فراتر از توانمندی تنها است.

قابل اعتماد بودن چیزی فراتر از پذیرش مسئولیت است. پذیرش مسئولیت باید با قضاوت درست همراه باشد.

زیانبارترین احساس پس از شکست، از دست دادن اعتماد به نفس و مشکوک شدن به توانایی و صلاحیت خویش است.

پیروزی های کوچک به اعضای کم استعدادتر تیم کمک خواهد کرد تا اطمینان کسب کرده و موفق شوند.

اگر کسی پیوسته دستور کارش این باشد که منافع خودش را مقدم بر منافع تیم بداند، غیر قابل اعتماد بودن خود را ثابت می کند.

هر بار که راهی را انتخاب می کنیم، گامی در راه ایجاد شخصیت خود بر می داریم.

وقتی تیمی که در اختیار دارید با تیم رویاهای شما هماهنگی ندارد، در این صورت تنها دو راه پیش رو دارید: یا از رویای خود دست بکشید و یا تیم خود را رشد دهید.

ناملایمات به شرطی که اختیار خود را به دست آنها نسپاریم، به جای آسیب رساندن سبب بهبود و تغییر وضع کلی انسان می شوند.

قدرتی که در اختیار یک انسان شریف باشد بسیار سودمند است، اما قدرت خودکامگان سرچشمه ویرانیهای هولناک است. قدرت به خودی خود نه سازنده است و نه ویرانگر، نه سبب امنیت می شود و نه سبب موفقیت.

تغییر کردن یعنی انتخاب و میل به تغییر.

با آنکه می دانید به کجا می خواهید برسید، اگر مسیر درستی انتخاب نکنید، هرگز به مقصد نمی رسید.

اینکه امروز که هستیم، پیامد گزینش دیروز ما است. فردا هم همان خواهیم شد که امروز برمی گزینیم.

هیچ انسانی کامل نیست، اما آدمهایی که خیال می کنند کامل هستند هرگز به درد کار تیمی نمی خورند.

من معتقدم موفقیت زمانی به دست می آید که یک قدم جلوتر برویم؛ یعنی ضمن استقبال از ناملایمات و سختی ها شکست را بخشی از زندگانی خود بدانیم.

در رندگانی هیچ چیز به اندازه سختی و ناکامی، انسان را بهبودپذیر نمی کند.

در دل هر موفقیت، تحمل سختی و ناملایمات نیز وجود دارد.

بیشتر اشخاص در سه موقعیت، اقدام به تغییر خود می کنند: از بس که رنج می برند به این کار تن می دهند؛ از بس که آموخته اند مایل به این کار می شوند؛ یا از بس که عایدی دارند از توان انجام این کار برخوردارند.

اگر به جای توجه به نتیجه و دستاورد کار، برای سختی ها و مشکلات آن ماتم بگیرید، کم کم ناامید و دلسرد می شوید.

وقتی طرز فکر ما به پنیر بدبو آغشته شود، تمام دنیا بوی بد می دهد.

گاهی وقتها می توانیم طرز فکر خودمان را در ظاهر پرده پوشی کنیم و کسانی که ما را می بینند گول بزنیم. اما عمر پرده پوشی چندان دراز نیست. نگرش انسان آنقدر با حجاب می جنگد تا به طور طبیعی جلوه کند.

کارکنان کاری ندارند که رهبر به چه میزان آگاه است، مگر اینکه مطمئن باشند رهبر به فکر آنها است. رهبری از قلب آغاز می شود نه از مغز.

عواطف انسان ناشی از افکار او است.

به این فکر نکنید که چرا نمی توان این کار را انجام داد، به این بیندیشید که چگونه می توان این کار را انجام داد. در برخورد با هر چالش جدید منتظر راه حل های غیر متعارف شوید.

با تغییر الگوهای فکری می توان احساس و عاطفه را تغییر داد.

آدم عادی منتظر می ماند تا فرد دیگری در او انگیزه ایجاد کند و تصور می کند که شیوه تفکر او نتیجه شرایط و زندگی اوست.

اشخاص موفق هدفمند هستند، پراکنده فکر نمی کنند، می دانند که چه کار می کنند و چرا آن کار را انجام می دهند.

هیچ کس نمی تواند هم مغرور باشد و هم خواستار آموختن.

هیچ چیز ناخوشایندتر از آن نیست که در تیمی باشید که هیچ کس نمی خواهد در آن باشد.

همه آدمهای موفق، شکست را تجربه کرده اند، اما هرگز خود را شکست خورده و وامانده نپنداشته اند.

هر کسی نمی تواند رهبر بزرگی شود، اما می تواند در رهبری بهتر شود.

هر کسی به نوبه خود رهبر است، زیرا دست کم بر یک نفر نفوذ دارد.

هر کسی بدون توجه به شغل خود و یا سابقه ای که از او دارید، شایستگی آن را دارد که مورد احترام قرار گیرد.

وقتی شریک زندگانی ناجور باشد و میل به تغییر نداشته باشد، انسان کمابیش زندانی ناسازگاری می شود.

وقتی انسان اعتبار خود را هزینه می کند، نمی تواند رهبر بماند.

نگرش، حقیقت هر کس را برملا می کند و تظاهر آن، کارها و حرکات او است.

نگرش سازنده و قوی، انسان را در دژی مستحکم قرار می دهد.

میل به تغییر، بدون انرژی برای تغییر، تنها افراد را دلسرد می کند.

کسی که کار خود را تنها زمانی انجام می دهد که سر حال باشد یا انجام آن راحت باشد، توفیقی پیدا نخواهد کرد.

کسی که پا را از مرز زندگی عادی فراتر می نهد، آرزویی بزرگ در دل دارد.

قدرت حقیقی رهبری را نمی توان به کسی بخشید. قدرت فقط و فقط نتیجه نفوذ شخصی است.

فرق بین انسان دانا و انسان نادان در واکنشی است که به دانسته های خود نشان می دهند. دانا بر اساس آنچه می شنود عمل می کند و نادان می داند و عمل نمی کند.

شما نمی توانید نسبت به افراد غیر متعهد، متعهد باشید و انتظار داشته باشید که از آنها تعهد ببینید.

رهبران را با مسایلی که درگیر می شوند بسنجید. هر کس لباسش را به اندازه خود می دوزد.

رهبران تیمی خوب هرگز "بله قربان گو" نمی خواهند. آنها رابطه ی درست و از روی راستی را از افراد خود می خواهند.

رشدتان می گوید که چه کسی هستید.

در سازمان های داوطلبانه نمی توان پیروان را به زور وادار به همکاری کرد. اگر رهبر نفوذ نداشته باشد، کسی خواسته هایش را پاسخ نمی دهد.

تیمها مثل جوامع کوچک هستند و تنها وقتی توسعه می یابند که افراد آن جوامع برای یکدیگر قیافه نمی گیرند.

توانایی یک تیم تحت تاثیر ضعیف ترین حلقه ی آن است. مهم نیست که چه میزان افراد تیم تلاش می کنند تا آن را توجیه کنند، جبران نمایند و یا پنهان کنند؛ حلقه ی ضعیف سرانجام برملا خواهد شد.

تنها در صورتی افراد یک تیم می توانند فداکاری کرده و با یکدیگر همکاری کنند که بدانند به سوی چه هدفی در حرکت هستند.

تلاش نکنید همگان را با هوشیاری خود گیج کنید، بلکه با روشنی [بیان] خود، افراد را تحت تاثیر قرار دهید.

تفاوت آدمها با هم جزیی است، اما همان تفاوت جزیی سبب اختلافهای کلی می شود. تفاوت جزیی آنها هم همان نگرش و نوع نگاه آنها است.

تعهد، خصلتی شخصی است که به ما امکان می دهد به هدفهای خود دست پیدا کنیم. احساسات انسان پیوسته در نوسان است، اما تعهد باید موضوعی ثابت و پابرجا باشد.

تشخیص این امر که افراد تیم ارزش توسعه را دارند، نخستین گام در تشکیل یک تیم بهتر است.

تا کسی نداند که نمی داند، رشد نمی کند.

پیش از درک و فهم درس، انسان به علاقه و توجه معلم توجه می کند. مدتها می گذرد و آموخته ها از یاد می روند، اما احساس خوشایند ناشی از پذیرش و تایید از یاد نمی رود.

به گمان من انسان برای موفقیت در زندگانی باید بتواند در چهار زمینه استاد شود: مناسبات، تدارکات، نگرش و رهبری.

بزرگی و کوچکی اختلاف آدمها در این است که نگرش آنها سازنده است یا تباه کننده.

بزرگترین نبرد انسان علیه ناکامی نبردی است درونی نه بیرونی.

بزرگترین دستاوردهای تاریخ، کار انسانهایی بوده که تنها اندکی از انبوه همتایان خود پیشتر بوده اند.

بحران لزوما شخصیت انسان را نمی سازد، اما شکی نیست که آن را آشکار سازد.

آن کس که مدعی رهبری است، اما پیرو ندارد، آبروی خود می برد و زحمت ما می دارد.

آرمان را نمی توان قرض گرفت، خرید یا گدایی کرد، بلکه باید از درون انسان بجوشد و بالا بیابد.

آدم همه کاره هیچ کاره است. آن زندگانی که همه چیزش مثل ساعت با دقت کار می کند، وجود خارجی ندارد.

انسانها به طور طبیعی میل به لَختی و سکون دارند. به همین علت، خودسازی کاری است نفس گیر.

انسان هر کاری را می تواند انجام دهد، اما همه ی کارها را نمی تواند بکند.

اشخاص بی بصیرت به ندرت در زمان و مکان مناسب حضور دارند. رهبران بزرگ به نظر برخی از افراد، آدمهای خوش شانسی هستند، اما به نظر من، آنها در اثر بصیرت "شانس" را می آفرینند.

راه حفظ بزرگ منشی تنها این است که خود را به بذل و بخشش عادت دهید. از وقت، پول، توجه و منابع خود به دیگران ببخشید.

کینه ورزیدن هرگز کاری سازنده و مناسب نیست و اگر در تیمی حالت گذشت نباشد، به زودی آن تیم دچار آسیب و زیان خواهد شد.

در سن هشتاد و سه سالگی از "فرنک لوید رایت" معمار بزرگ و نامدار پرسیدند: از میان کارهای بزرگی که انجام داده ای کدام را بیشتر می پسندی و او پاسخ داد: کار بعدی را!

تعهد اغلب در دل مشکلات کشف می شود.

اگر به هر تیمی که موفقیت بزرگی به دست آورده نگاهی بیندازید متوجه می شوید که رهبری قدرتمند دارد.

اگر موفقیت تیم با از خودگذشتگی شما کسب می شود، چه بهتر که این از خودگذشتگی را نشان بدهید.

اگر می خواهید در همه شئون زندگانی موفق شوید، یکی از نخستین وظیفه ها مبارزه با هر نوع گرایش به بهانه تراشی است.

انسان موفق کسی است که شکست می خورد، اما خود را شکست خورده نمی داند.

بیشتر پیروزیهای زندگی با پیروزیهای کوچک به دست می آید.

پیروزیهای انسان نتیجه شکست های مکرر و تلاش مستمر برای بالندگی است.

تنها راه برنده شدن با پول این است که دربند آن نباشید و با بزرگواری و گشاده دستی با پول خود کارهای باارزش انجام دهید.

تیمهای برنده بازیکنانی دارند که منافع تیم را بر منافع خودشان مقدم می شمارند.

رمز کامیابی در این است که بر توانایی های خود تکیه کنید و آنها را بپرورانید.

رهبر برای موفقیت در کار باید از آسیاب روزگار عبور کند.

کارایی اساس بقا است، اما لازمه موفقیت ثمربخش بودن است.

ملاک موفقیت یا شکست، نگرش است.

ممکن است آماده شدن تضمینی برای پیروزی نباشد، اما بی شک شما را در این موقعیت قرار می دهد.

موفقیت، کم و بیش در دسترس همه هست، اما دامنه توفیق در زندگانی شخص، بدون توان رهبری محدود است.

موفقیت، مساوی با رسیدن به هدف نیست، بلکه خود سفر است.

نگرشهای خوب در بین بازیکنان، پیروزی تیم را تضمین نمی کند، اما نگرشهای بد، شکست آن را تضمین می کند.

همه چیز به طرز برخورد و نگرش شما بستگی دارد. مسایل می توانند شما را با مشکل و یا با موفقیت روبرو سازند.

نمی توان بچه ها را در حصار گذاشت، به گونه ای که با تجربه های جدید آشنا نشوند؛ تجربه هایی که ممکن است ناگوار هم باشند.

برای غلبه بر ترس باید آستین بالا بزنید و از یک جایی شروع کنید.

برای غلبه بر ترس باید ترس را احساس کنید و با این حال، دست به کار شوید.

بزرگترین متحد و هم پیمان آمادگی، شجاعت و بزرگترین دشمن آن، ترس است.

تنها راه برای درهم شکستن ترس آن است که با ترس خود روبرو شوید و به آن کاری که از آن می ترسید، اقدام کنید.

رئیس ترویج دهنده ترس است، رهبر تشویق کننده شور و دلبستگی به کار است.

بهترین رهبران گوش می دهند، دعوت می کنند و سپس به مشارکت تشویق می کنند.

رهبر خوب پیروان خود را تشویق می کند تا چیزی را به او بگویند که نیاز به داشتن آن دارد، نه چیزی را که خوشایند اوست.

درباره طول مدت عمرمان کاری از ما ساخته نیست، اما می توانیم درباره نحوه گذراندن آن تصمیم بگیریم.

هیچ چیز بیشتر از رهبری که از تصمیم گیری عاجز است، نمی تواند یک تیم را دلسرد کند.

برای آگاهی از توان رهبری فرد، بهترین روش این است که از او بخواهیم تغییر مثبتی ایجاد کند. مدیران توانایی حفظ سمت و سوی حرکت را دارند، اما از تغییر دادن عاجزند.

رمز برخورداری از نگرش خوب، داشتن شوق به تغییر است.

عاشق تغییر باشید تا این عشق، شما را دگرگون کند.

وقت، پول و تلاش مورد نیاز برای توسعه ی اعضای تیم در عرض یک شب تیم را تغییر نمی دهد، اما توسعه ی آنها همواره نتیجه های ثمربخش به بار می آورد.

از محدوده ی آسایش خود خارج شوید. تا وقتی از آنچه در گذشته انجام داده اید پا را فراتر نگذارید، آگاه نخواهید شد که چه توانایی هایی دارید.

اگر می خواهید عرض خیابان را طی کنید، یک یا دو درجه تغییر مسیر، آسیبی به شما نخواهد زد. اما اگر می خواهید از عرض اقیانوس بگذرید چند درجه خطا در محاسبه می تواند شما را به دردسر بیندازد.

امروز باید گامی شجاعانه بردارید تا فردا به اوج توانایی خود برسید.

انسان نمی تواند در درون دچار تلاطم و حرکت باشد، اما در بیرون آرام و بی حرکت بماند. چیزی نمی گذرد که تلاطم های درونی بر جلوه ها و نمودهای بیرونی اثر می گذارند.

توانایی یک زنجیر می تواند متاثر از ضعیف ترین حلقه ی آن باشد.

تیم شما تنها در صورتی به توانایی خود دست می یابد که شما به توانایی شخصی خود دست یابید.

رهبر به هر اندازه هم سابقه رهبری داشته باشد نمی تواند نسبت به رای و نظر همکاران بی توجه بماند.

کار تیمی در یک چشم بر هم زدن نمی تواند توسعه یابد. تیمها آرام آرام و با حرکت کند قدرت می یابند.

وقتی تیم روحیه ی بالایی دارد، به جای تمرکز روی مشکلات، روی توانایی خود متمرکز می شود.

یک تیم تنها هنگامی می تواند به سطح بالا صعود کند که بازیکنان با هم متحد شوند و امیال شخصی شان را رها کنند.

افراد عملاً در یک بازی شرکت می کنند، اما تیمها هستند که مقامهای قهرمانی را به دست می آورند.

برای آنکه شراکت را جایگزین رقابت کنید، باید سوء ظن را کنار بگذارید و در مقام حمایت از یکدیگر برآیید.

رویدادهای خوب برای تیمی پیش می آید که هر بازیکن در جایگاهی قرار بگیرد که بیشترین کارآیی را در آن دارد.

شهامت رهبران بزرگ در تخقق آرمانشان زاییده شوق و علاقه آنهاست نه پست و مقام شان.

برای انجام کاری به حقیقت درست، از آرزوی خویش دست بکشید و خود را آماده کنید تا عضو یک تیم شوید.

حقیقت این است که تیم شما باید به اندازه ی رویای شما بزرگ باشد. در غیر این صورت نمی توانید به رویای خود جامه ی عمل بپوشانید.

در حقیقت، یکی از تفاوتهایی که بین پیروان و رهبران وجود دارد، عملکرد است.

اگر تیمی با عظمت و با یک رویای کوچک داشته باشید بسیار بهتر از رویایی عظیم با یک تیم کوچک است.

اگر رویایی دارید، به یک تیم نیازمندید تا آن را تحقق بخشید.

بی خیالی در صدر چیزهایی است که رهبران باید از آن بترسند.

بینش بدون راهبرد کمی بیش از خواب و خیال است.

رویای بزرگ با یک تیم بد چیزی فراتر از یک کابوس نیست.

افراد تا از گذشته آگاهی نداشته باشند، به آینده دسترسی نخواهند داشت.

برای برآوردن میزان هوشمندی یک حاکم، نخستین روش این است که ببینید چه افرادی را به دور خود گرد آورده است.

رهبران برخوردار از بینش و بصیرت می دانند که کدام نیمه را باور کنند.

مشکل را زمانی می توان برطرف کرد که آن را به درستی شناخته باشیم.

نظم و ترتیب یعنی انجام دادن کارهایی که به آن علاقه ندارید تا سرانجام بتوانید کارهایی را که به راستی دوست دارید، انجام دهید.

هدفمند بودن یعنی اینکه در هر لحظه و در هر روز، کار درستی انجام دهیم.

هنگامی که تیم را به راستی به حرکت درآورید، آنگاه می توانید آن را هدایت کنید.

آماده شدن مستلزم آینده نگری است.

هر کسی که عقایدش را بیش از سایر افراد گروهش دوست بدارد، کارش را از پیش می برد، اما به تیمش لطمه می زند.

اشخاص معمولاً به کسی که به آنها توجه کرده است، علاقه نشان می دهند.

اگر گاه واکنش های احساسی تند نشان می دهید، اولین کاری که باید بکنید این است که حرفهایی را که نباید بزنید، نزنید.

رئیس، کارکنان را وادار به کار می کند، رهبر آنها را راهنمایی می کند.

افرادی که به سبب نگرش خود از زاویه ای کاملاً سازنده با زندگانی برخورد می کنند، گاه درک نمی شوند. برخی این افراد را "انسانهای بدون مرز" لقب می دهند.

برای دستیابی به سبک زندگی منضبط، نخستین گام این است که عادت بهانه تراشی خود را ترک کنید.

ما با آنچه به دست می آوریم زندگانی می کنیم، اما با آنچه می دهیم زندگانی می بخشیم.

یک علامت تجاری یک هویت زنده است و به طور فزاینده ای در طول زمان، تضعیف یا تقویت می شود که نتیجه ی هزار حرکت جزیی است.

معادل ابجد

همتایان

507

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری